Saturday, November 29, 2008

غربت و تنهايي

بعضي ها هميشه غريبند. غريب به دنيا مي آيند و غريب از دنيا مي روند. رفته بودم ملاقات دوستي قديمي كه مدتها بود نديده بودمش. آرام و تنها از دور آمد مثل تك درختي بر دامنه تپه اي خشك و بي علف. از همه چيز صحبت كرديم و از همه جا. ديدم او هم مثل همه در فكر رفتن است. رفتن به جايي كه راحتتر بتوان نفس كشيد. گفتم حتما مي داني كه غريبي خيلي سخت است. گفت من اينجا هم احساس غربت مي كنم. از همه غريبم از رفتار مردم در كوچه و خيابان و محل كار به تنگ آمده ام، حكومت هم كه جاي خودش آينده نامشخص هم همينطور. راست مي گفت. اين روزها ما از حكومت و وضع بد اقتصادي مهاجرت نمي كنيم ما از همديگر فرار مي كنيم. ما مردم بدي شده ايم كارهاي زشتي مي كنيم انديشه هاي كوته بينانه اي داريم. حتي موقع رانندگي مردم حرفهاي زشت مي زنند و سر همديگر خيلي راحت داد مي كشند. مردم زياد دروغ مي گويند در حقيقت كردانيسم در اجتماع بسيار بيشتر بيداد مي كند تا سياست. حريص شده ايم، خيلي حريص. بعضي ها خيلي راحت دزدي مي كنند، از كارمند گرفته تا كاسب. در يك كلام مي توان به قول عباس عبدي گفت: "جامعه در حال فروپاشي است و تنها چيزي كه آنرا به هم نگاه داشته است چسب قدرت سياسي است". در غرب كه خدا نيز مرده است ارزشهاي انساني بسيار بالاتر است و زندگي مردم به معناي جوهره اخلاقي و نوعدوستي، ديني تر است. در ايران هر چقدر حكومت و جامعه ديني تر شده است كردانيسم اجتماعي (دروغ براي كسب اعتبار كاذب) و كردانيسم سياسي (تقلب و نفاق براي كسب منزلت سياسي و شغلي) افزايش يافته است. به نظرم هر ديني از دو مولفه درست شده است يكي احكام (فقه) و دومي عرفان (اخلاق). گذشته از احكام كه از ديني به ديني متغير است جوهره اخلاقي يا عرفاني اديان براي سلامت جامعه بسيار مفيد است. اما عرفان يا اخلاق به ديندار بودن ربطي ندارد چونكه يك آدم ملحد نيز به اخلاقيات باور دارد. در جامعه ما هر چقدر احكام قوت گرفته عرفان و اخلاق رخت بر بسته است. و از آنجا كه احكام قابل رويت و نمايشي است تظاهر و دروغ و نفاق نيز برخاسته از نوعي دينداري است كه مغز عرفاني آن تهي گشته و قشر فقهي آن پابرجاست. خلاصه براي همديگر غير قابل تحمل شده ايم. ديگر خنده كودكانه اي برلبان كسي نيست و قلبي در سينه اي عاشقانه نمي تپد. وسوسه و حرص پول شده است وسيله اي براي رسيدن به لذتهاي نامشروع از مخدرات گرفته تا لذتهاي جنسي متاهلها خارج از چارچوب خانواده. اينها را به راحتي مي توان در زندگي روزمره ديد. خلاصه با دوستم خداحافظي كردم و وقتي رفت و سايه اش نيز محو شد تازه فهميدم يك انسان چقدر مي تواند تنها باشد و چه دردناك و جانكاه است آن تنهايي كه بر سر غريبي آوار مي شود.

1 comment:

Anonymous said...

علی جان چقدر زیبا حرف دل ما را نوشتی . ایران امروز برای مردم درستکار و درستکردار جایی ندارد.البته این طرز رفتار واین جامعه در هم پاشیده دور از انتظار نبود .جهالت همیشه تاوان خود را داده است. (از طرف یک ایرانی تنها ، هزاران فرسخ دور از ایران در سرزمینی سرد و یخ زده)