Saturday, December 29, 2007

Monday, December 24, 2007

از هر دري سخني

خداوند ليوان پلوپز هيچ مسلماني را گم نكند. بي همگان بسر شود بدون اين يكي بسر نمي شود. با يكي از بچه ها داخل آشپزخانه داشتم صحبت مي كردم . خيلي از دست آنهايي كه ظرفهاي كثيفشان را توي سينك ظرفشويي رها كرده بودند مي ناليد. من هم شروع كردم به همدردي ، كم كم صدايم بالا گرفت ، چهره ام سرخ شد ، كم مانده بود بيايم توي كريدور دادوبيداد راه بيندازم اما جلويم را گرفته بود و سعي مي كرد آرامم كند. حالا نصف ظرفهاي توي سينك مال خودم بود! امشب شب كريسمس است ، فردا حضرت مسيح ، يتيم يتيم به دنيا مي آيد . خيابانها سوت و كورند و همه جا حتي بارها هم بسته اند. اما از پنجره خانه ها كه اتاقها را نگاه مي كني ، كنج هر خانه درخت كريسمسي تزيين شده است و همه دور هم دور ميزي جمع شده اند و پياله هاي نيمه و پر شرابشان روي ميزها پيداست. درختهاي سرو كريسمس آرامش عجيبي دارند . آدم ياد آن مصرع مي افتد كه مي گويد :"اي خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد" واقعا انگار از غم رسته اند و به آرامشي جاوداني دست يافته اند. كاش ما هم در نوروزمان به جاي آن ماهي قرمز هاي بيچاره اي كه دست رژين و آيدا مدام اين رو و آنرو مي شوند و آخرش دق مي كنند و مي ميرند چيزي شبيه درخت كريسمس داشتيم. اما نوروز ما همينجوري هم قشنگ است. گفتم نوروز عجيب دلم براي كرسي تنگ شده است. البته هميشه دلم براي اين يك قلم تنگ بوده. اگر ايده تناسخ بودا درست باشد احتمالا من در زندگي قبلي كشاورز ساده اي بوده ام كه يك روز خسته از سر زمين به خانه كوچك كاهگلي اش كه از قضا كمي هم بوي محو پهن مي داده مي آيد ، مي رود زير كرسي ، كفه مرگش را مي گذارد و ديگر بيدار نمي شود. شايد به اين خاطر است زياد هوس كرسي مي كنم. !!

Thursday, December 20, 2007

شب يلدا


عمرتون صد شب يلدا
دلتون قد يه دريا
توي اين شبهاي سرما
يادتون هميشه باما

Sunday, December 16, 2007

ما و دنيا


ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي

روال به قدرت رسيدن سياستمداران در سالهاي اخير در دنيا حاكي از آن است كه ملتها تمايل پيدا كرده اند تا سياستمداران خوشگل يا خوش تيپ را به قدرت برسانند. مثلا بي نظير بوتو در پاكستان ، هيلاري كلينتون در آمريكا ، پوتين درروسيه ، يوشنكو در اكراين و الي آخر. اما ما صبح كله سحر كه از خواب پا مي شويم اين طرف الهام است و آنطرف محمود ، پشت سر هم سردار رادان ، اين وسط محسن رضايي هم گاهي لبخند مليحي مي آيد. شايد از اين روست كه استقبال از حضور خاتمي دوباره بالا گرفته. دلمان از چشمان ريز و موهاي نمد شده بر سر و صورتي صاف تا كمي ريش آلود به تنگ آمده و هوس ريش دو رنگ و عينك پنسي كرده ايم. بي ترديد تا زماني كه انتخاب بين بدوبد تر ممكن باشد بايستي سر صندوقهاي راي حاضر بود و اين تحريم انتخاباتي كه پدرمان را در آورد گواه درستي اين گرايش فعالانه است. البته الان وضع كمي فرق كرده . اگر آقاي خاتمي آمده است تا از گروهي حمايت كند بايستي مورد سوال واقع شود كه با چه مطاع جديدي آمده است .آيا باز هم با شعارهايي مبهم و متناقض از قبيل دموكراسي ديني آمده است يا با كوله باري از تجربه از كوتاهي هاي ديروز براي فردا برنامه هاي جديدي دارد؟ آنروز اگر بنده پانزده سالم بود و به آقاي خاتمي راي دادم چون دغدغه ام اين بود كه روسري ميترا عقبتر برود و مانتوي سيترا كوتاهتر شود ، امروز به مسايل جدي تري فكر مي كنم و مشتاقم بدانم موضع قاطع آقاي خاتمي يا گروه منسوب او آنجا كه منافع ملي با مواضع ايديولوژيك تناقض پيدا مي كند چيست ؟ چرا يكي از دانشجويان در ديدار اخير اين سوالها را از ايشان نكرد؟. واضح است كه شرايط كشور از هر نظر بحراني است و چاره اي نداريم جز اينكه در انتخابات آتي به منسوبين ميانه روي هاشمي ، خاتمي و كروبي راي بدهيم. اگر باز براي شركت در انتخابات ترديد داريد برويد از يك عراقي بپرسيد كه در هفده سال تحريم كشورشان چه بلايي به سر مردم آمد. شما كه راي نداديد كه نظام از مشروعيت بيفتد ، بياييد و ببينيد كه دانشجويان ايراني را در بسياري از كشورهاي دنيا از تحصيل محروم مي كنند ، شما كه راي نداديد به هر دليل ، ببينيد كه تورم بيداد مي كند، يعني شما نيازي به مسكن و آموزش و گوجه فرنگي و سيب زميني نداريد؟ شما كه راي نداديد چون چشمانتان براي اصلاح وضعيت به دستان خارجي دوخته شده بود ، با مرور سالهاي تحريم غير انساني عراق ببينيد كه خارجي ها دلشان به حال ملتها نمي سوزد. شما كه راي نداديد ، ببينيد كه غرور و حيثيت زن ايراني تحت پوشش طرح حجاب چگونه خرد مي شود ، آيا شما مادري ، خواهري ، دختري يا همسري نداريد؟. شما كه راي نداديد چطور رويتان مي شود امروز در مجالس ژست روشنفكري بگيريد و از وضعيت كشور انتقاد كنيد؟. شما كه راي نداديد ، ببينيد كه چقدر ايراني را سرافكنده كرده ايد. حداقل آقاي احمدي نژاد براي هفده مليون راي خودش كه به راه ايديولوژيك او معتقدند خوب بود ، ببينيد با هفده مليون راي مستضعف ، چگونه دنيا را ديوانه كرده است. گله ما از خودي هايي است كه به چهل و دو مليون راي خواهان اصلاح ، خواسته يا نا خواسته دهن كجي كردند و شرايط امروز را در دامانمان گذاشتند. اما به هر حال اوضاع بحراني تر از آن است كه گلايه كنيم تكليف همه آنها كه دلشان به حال خودشان و كشورشان مي سوزد در انتخابات آتي مجلس و ديگر انتخابات معلوم است.. .

Friday, December 07, 2007

براي خاطره ها

ديشب خواب مي ديدم مثل ملكه قصه ها شده اي ، بيدار كه شدم گرگ و ميش سحر بود تا سپيده آهسته گريه كردم. يادت مي آيد با هم مي رفتيم صحرا؟. تو دنبال پروانه ها مي دويدي و من به پاي ملخها نخ مي بستم تا حين پروازدادنشان بالهاي قرمزشان را ببينم. تو دلت به حالشان مي سوخت . هميشه نخ را پاره مي كردي. مي گفتم قلكم كه به قدر كافي پر شد آن تاج نقره اي مرواريد نشان را ازپشت ويترين صمد بلخاري برايت مي خرم ، از شادي به خودت مي لرزيدي ، مي گفتم خيلي زيبايي يك روز ممكن است ملكه شوي ، و تو گونه هايت سرخ مي شد و با شيطنت مي خنديدي. جاي گرم نگاههاي كودكانه ات هنوز روي تنم مانده است. تمام اين سالها در خاطرم ماندي و با من بزرگ شدي اما افسوس وقتي نبودي عاشقت شدم. مي گفتي بيا لبهايمان را روي هم بگذاريم ، لذتي دارد. من آن روزها آنقدر سن نداشتم كه به آزاد منشي ات حسادت كنم. از تمام مال دنيا خجالت داشتم و يك "نه" هميشگي كه به نجابت تعبير شد و برايم فضيلت آورد. وحشي و سركش بودي، شور زندگي و خواهش در وجودت عربده مي كشيد و به اين وحشي بودنت دورادورعشق مي ورزيدم. رام و مطيع بودم ، چون ذهن كوچكم در اسارت آموخته هاي اجدادي بود. تمام فضيلت هاي تو و تمام ضعف هاي من ، ما را به جايي كشاند كه هر روز بعد از دانشگاه از پشت ديوار كوچه ساعتها انتظار مي كشم تا از روسپيخانه نقره بيرون بيايي و ديدارت تازه كنم. مي بيني روزگار چقدر كور و كج سليقه است
.

دفتر يادداشتهاي روزانه
خزان يكهزاروسيصدوهشتادو دو

Wednesday, December 05, 2007

شباهت

شباهت ظاهري يكي از هموطنان به رييس جمهوري