Monday, May 26, 2008

گفتگوي خصوصي مهناز افشار و سردار رادان


لطفا براي شنيدن مكالمه روي دكمه "پلي" ضبط صوت كليك كنيد

Saturday, May 24, 2008

حركت آخر و رويارويي موعود

در اين يادداشت به اهميت و چشم انداز المان سياسي "مهدويت و ظهور" كه در دولت نهم بطور جدي بر سياستگزاري ها تاثير گذاشته خواهم پرداخت. در حقيقت آنچه آقاي احمدي نژاد گاه و بيگاه در مورد مديريت امام زمان، مديريت جهان و مساله ظهور مطرح مي كند و اغلب مورد تمسخر رقبا واقع مي شود بسيار جدي تر از آن است كه بتوان به راحتي از كنار آن عبور كرد. در حقيقت مساله مهدويت به عنوان يك مولفه سياسي ايديولوژي شيعه كه همواره در تاريخ تشيع مطرح بوده در اين برهه تاريخي مبنايي قرار گرفته كه يك تيم استراتژيست ارشد و كارآزموده بر اساس آن يك حركت جهاني ضد امپرياليستي-ضد يهودي را طراحي نموده است. در حقيقت شايد از ديد آنها كه در جغرافياي اطلاعاتي ايران محصورند اين باورش سخت باشد كه شخص احمدي نژاد در حال تبديل شدن به يك رهبري متنفذ عليه آمريكاست. تهور و صراحت شخصيتي وي در موضعگيري عليه آمريكا و اسراييل توجه تمام ملتهايي را كه احساسات ضد آمريكاييشان به اوج رسيده را به خود جلب نموده است. جالب است كه حوزه تاثير گذاري او از كشورهاي سوسياليستي مانند ونزويلا تا كمونيست خلق چين گسترده شده است و نقطه اميدي در دل آنان روشن شده كه آنرا نشانه هاي پايان امپراطوري آمريكا مي دانند. آمريكا كه با سياستهاي قلدرمابانه و خصمانه خود درتمام دنيا در دل مردم بذر نفرت و كينه كاشته است به سياهترين چهره خود در طول تاريخ بدل گشته است و در خاورميانه در يك بازي خطرناك و ويژه به دام افتاده است. مبناي تيوري ايراني "مهدويت و ظهور" كه به ادبيات سياسي-نظامي ايران امروز راه يافته است بر اين استوار است كه اينگونه نيست كه ما بايستي منتظر بمانيم و دعا كنيم تا امام (عج) ظهور نمايند بلكه ما بايستي به طرف ايشان حركت كنيم. يعني معناي انتظار را نه به معناي انفعالي آن بلكه در حركت، صيروريت و آماده ساختن جهان براي پذيرايي از آن حضرت مي دانند. اين نكته جالبي است كه در تاريخ مصاديق فراوان دارد. مثلا همه مي دانيم كه پيامبران پيش از حضرت محمد (ص) بشارت ظهور ايشان را در منطقه عربستان داده بودند و از آنجا كه مردم عربستان اين ذهنيت را داشتند كه كسي قرار است بيايد ، خود به دنبال او مي رفتند و به همين دليل بود كه چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام پيامبران بسياري ظهور نمودند كه به دست اشراف مكه يا بعدها سپاه اسلام سركوب و نابود مي شدند اما پيامبر (ص) كه از هوش و نبوغ سياسي كم نظيري برخوردار بود توانست بر تمام مخالفين فايق آيد و پيام خدايي خود را به گوش مردم برساند. بنابراين وقتي مردم منتظر چيزي باشند آن چيز خود بخود و در اثر كردار و رفتار خودآگاه و ناخودآگاه همان مردم به وجود خواهد آمد و مساله ظهور نيز از قرار معلوم دارد به همين سو مي رود. بنابراين دولت نهم و بخصوص شخص آقاي احمدي نژاد با اعتقادات خالص خود بر اين باور است كه رسالت دارد حركت آخري را براي ظهور حضرت وليعصر (عج) به نتيجه برساند و اين حركت از پشتوانه تاكتيكي يك گروه استراتژيست متبحر نيز بهره مند است و اين نكته است كه بر اهميت آن مي افزايد. اين مساله را غرب و بخصوص قوم يهود كه قرابت ديني عجيبي با اسلام دارند بخوبي دريافته و احساس خطر مي كند. لابيهاي صهيونيزم با دستپاچكي در تمام دنيا به تكاپو افتاده اند و اينكه مثلا در برخي كشورها مانند استراليا ممنوعيت تردد يا تحت تعقيب قرار دادن احمدي نژاد را در دستور كار خود گذاشته اند تحت نفوذ همين لابي هاست و نشان مي دهد كه تا چه حد از آرمانهاي او احساس وحشت كرده اند. از طرفي ديگر مشكلات اقتصادي داخل كشور دست و پاي آقاي احمدي نژاد را براي مانور حول سياست تهاجمي خارجي بسته است اما اگر به هر ترتيب وي از اين مشكلات داخلي جان سالم به در ببرد روزهاي سختي براي غرب و اسراييل پيش روست. از سوي ديگر در انتخابات بعدي رياست جمهوري نيز به احتمال بسيار بالايي ايشان يا كسي از تبار ايشان رياست دولت را بدست خواهد گرفت چرا كه اولا اصلاح طلبان نخواهند توانست در اين مدت كوتاه و با اين درجه از خمودگي و سردرگمي اعتماد از دست رفته مردمي را بدست آورند و از طرف ديگر در تمام اين سه سال آقاي احمدي نژاد ضمن سفرهاي بي امان استاني پول نفت را بصورت رشوه غيررسمي بين اقشار محروم توزيع كرده است تا راي خود را در دوره بعدي تضمين كند. اما در خارج مرزها حركتهاي مشكوكي از قبيل حل و فصل يكشبه مساله لبنان و صلح اسراييل و سوريه نشان از آرامش پيش از طوفان و آماده شدن آمريكا و اسراييل براي برداشتن قدم بعدي دارد. رفتار ديوانه وار و بي قاعده قيمت نفت نيز مويد ديگري بر حوادثي است كه پشت پرده در حال وقوع است. اگر اسراييل آغاز كننده اقدام نظامي عليه ايران باشد آمريكا مجبور خواهد بود كه به نفع آن وارد صحنه شود ، با اين تفاوت كه اگر آمريكا بدين ترتيب وارد درگيري با ايران شود فشار كمتري از سوي افكار عمومي داخلي يا دموكراتها تحمل خواهد نمود. اما با تمام خطراتي كه كشور را تهديد مي كند در ميان اين آشفته بازار نكته مباركي خود را به وضوح نمايان ساخته است و آن رشد ملي گرايي و توجه به هويت ملي ايران حتي در بخشهايي از حكومت به سبب رويارويي با اعراب است. تصوير رييس جمهور آمريكا كه با شعار ارمغان دموكراسي اين همه زحمت براي ملتها درست كرده است دست در دست سران عرب كه در كشورهايشان اثري از دموكراسي و حقوق بشر نيست تاثير عميقي بر مردم ايران و جهان گذاشته است. با توجه به خصومت ديرينه اعراب و ايرانيان و تهديد تماميت ارضي از سوي اعراب در مورد جزاير سه گانه و خليج فارس دشمني با اعراب حتي در سطوح عالي حكومت نيز نمود عيني يافته است كه اين نشانه مباركي است. دشمني حكومت با اعراب از منظر اتحاد متخاصم سني و اتحاد آنها با غرب عليه رژيم فعلي ايران در اين مقطع زماني حكومت را واداشته است تا براي تهييج احساسات ملي مردم به ميراث ملي و هويت اصيل ايراني توجه جدي نشان دهد. گرچه اين ملي گرايي از سوي حكومت بيشتر از بغض سياستهاي جاري اعراب است تا حب ملي گرايي اما از آنجا مبارك است كه با مطرح شدن هويت و ميراث ملي در سطوح رسمي ، خاطره بلايايي كه پس از يوم النكبت (اشغال ايران توسط اعراب) بر سر هويت ايراني آمد زنده شده است و با بيشتر كردن حس كينه ايراني ها نسبت به اعراب فرصت مغتنمي براي روشنفكران دست داده است تا در راستاي خرافه زدايي از فرهنگ ايراني و اصلاح اعتقادات عوام گامهاي موثري بردارند. به نظر مي رسد وظيفه مردم در اين دوره حساس تاريخي توسل و احياي آرمانهاي انقلاب مشروطه است. در باره محورهاي مورد منازعه در انقلاب مشروطه و اينكه كدام محورهاي آن در شرايط امروز كشور شايسته توجه و تمركز است در يادداشتهاي بعدي مي نويسم..

Friday, May 23, 2008

خرمشهر آزاد شد


يك نگاهي به تقويم انداختم ديدم فردا سه خرداد روز آزادسازي خرمشهر در عمليات بيت المقدس است. دوباره صدا وسيما شروع كرده سرود ممد نبودي ببيني... شهر آزاد گشته... رو پخش مي كنه، صحبت هاي شهيد جهان آرا رو پخش مي كنه، دوباره داره تكرار مي كنه كه شهيد جهان آرا با تعدادي از جوانهاي خود خرمشهر توانستند 42 روز ارتش عراق رو اذيت كنند و اگر آنها هم مثل كويتي ها از خودشان غيرت نشان نمي دادند چه بسا تهران در هفته اول جنگ اشغال مي شد. با شرايطي كه تهران در روزهاي اول جنگ داشت اين مساله اظهر من الشمس هست.

در چند سالي كه در خوزستان بودم و از نزديك با مردم آبادان و خرمشهر و اهواز در ارتباط بودم به خوبي ميزان نارضايتي آنها را ديدم. در خوزستان نود ميليارد بشكه نفت اثبات شده قابل برداشت هست كه معادل ده هزار ميليارد دلار ثروت مي باشد. اصلاً اين كه چه قدر كشاورزي، انرژي هيدروليكي، گمرك، فولاد، پتروشيمي بندر امام و بنادر خوزستان ارزش دارند به كنار. زماني كه دانشجو بودم هرشب كنار درب اصلي دانشگاه پر بود از زنان و دختركاني كه به اميد گرفتن غذاي پس مانده شام غذاخوري دانشگاه دو ساعت يا بيشتر منتظر مي ماندند. هيچ وقت يادم نمي رود زماني كه يكي از دختركان به سمت من دويد و از من پرسيد كي شام رو ميارند؟ و من هم به او گفتم تا چند دقيقه ديگه ميارند متصدي دانشگاه كه مي خواست به خانه شان برود آمد كنار من و گفت اين دختر را من مي شناسم پدرش در جنگ شهيد شده است. الان ببين چطوري دارند زندگي مي كنند در حالي كه زير پايشان نفت هست. راست مي گفت، در كنار محله آنها چندين چاه نفت بود.

اي كساني كه مي گوييد انرژي هسته اي حق مسلم ماست. اگر انرژي خيلي مهم هست و ما بايد تا آخر به خاطر به دست آوردن انرژي بجنگيم و هر هزينه اي كنيم تا به حال در تابستان سري به آبادان و اهواز زده ايد؟ هيچ مي دانيد كه در تابستان با گرماي شصت درجه به خاطر استفاده از كولر گازي كه انرژي زيادي مي طلبد و خارج از توان توليد برق خوزستان هست هر روز در ساعات اوج گرما به مدت چند ساعت برق قطع مي شود؟ خودتان مي توانيد بدون كولر چندين ساعت در اين چنين گرمايي تاب بياوريد؟ اگر به فكر اين مردم بوديد يك نيروگاه حرارتي درست مي كرديد كه با ذخيره انرژي بتواند در تابستان جواب مصرف كولرها را بدهد.

مي گوييد كه در جنگ آبادان و خرمشهر ويران شدند و تقصير صدام است كه آنها الان ويرانه اند، به عكس هاي هيروشيما درست بعد از جنگ جهاني كه با خاك يكسان شده بود و عكس هايش در حال حاضر نگاه كنيد تا بفهميد كه مي دانيم كه وظيفه خود را انجام نداده ايد.

آقايان! يادتان باشد كه در آزادسازي خرمشهر اين ايراني ها بودند كه شهيد دادند، دستشان قطع شد، فلج شدند و كور شدند تا خرمشهر آزاد شود اما در ارتش عراق عراقيها و اردني ها و مراكشي ها و لبناني ها و فلسطيني ها مي جنگيدند.

پي نوشت: براي اولين بار بود كه زمان نوشتن يك مطلب از وبلاگم گريه ام گرفت، زماني كه داشتم خاطره ام از دختركي كه منتظر غذاي پسمانده بود مي نوشتم.


منبع :

http://www.nafasebadsaba.blogfa.com

Thursday, May 15, 2008

سينوهه

آخرين سطور سرگذشت سينوهه طبيب مخصوص فرعون مصر را كه هزار و چهارصد سال پيش از ميلاد مسيح بر برگهاي درخت پاپيروس نوشته را مي خواندم. با اين جملات وصف آخرين روزهاي زندگيش را بر قلم مي راند:

"من چون انسان هستم در هر انسان كه قبل از من در اين جهان ميزيسته زنده بودم و در هر انسان كه پس از من به اين جهان بيايد زنده خواهم بود . من چون انسان هستم بعد از اين در گريه ها و خنده ها و در خوشيها و نا خوشيها و در نيك بختي ها و بدبختي ها و در نيك فطرتي ها و زشت خويي ها و در ضعف و نيروي انسانهاي آينده زنده خواهم بود. آن انسان كه هزارها سال بعد از اين بوجود مي آيد غير از من نيست زيرا وي هم مثل من نفس مي كشد و غذا مي خورد و مي خندد و مي گريد و مرتكب جنايت مي شود و احسان مي كند و حرص دارد و فريب يك يا چند زن را مي خورد و از بوي خوش لذت مي برد و صداي موسيقي او را به وجد مي آورد و روزها و هفته ها و شايد سالها در اندوه فرو مي رود و از دوستان خيانت مي بيند و خود به دوستان خيانت مي كند و مال خويش را بوسيله بخشش يا بازي طاس تلف مي نمايد و چون من ورشكسته مي شود و در آخر عمر در گوشه عزلت يا بين اعضاي خانواده مي ميرد . به همين جهت من متاسف نيستم اگر اين كتاب از بين برود زيرا به فرض اينكه اين كتاب معدوم شود من در انسانهاي آينده زنده خواهم بود . اين است آخرين كلام سينوهه مصري كه در تمام عمر حس مي كرد كه تنها مي باشد".
*****
اين كتاب كه توسط سينوهه به زبان مصر باستان بر برگهاي درخت پاپيروس نگاشته شده است بعدها توسط ميكا ولتاري نويسنده فنلاندي رمزگشايي مي شود و سپس توسط مرحوم ذبيح الله منصوري به شيواترين بيان به فارسي ترجمه مي شود. كتاب را كه زمين گذاشتم حال عجيبي داشتم، به حدي متاثر بودم كه نه در كلام مي گنجيد و نه در قلم مي آمد و آرزو مي كردم اي كاش نواختن ني مي دانستم تا تمام تاثر و آتش دل را در غمگين ترين و شادترين آهنگي كه دراعماق ذهنم جاري شده بود ابراز كنم. در اين مدت كه كتاب را در دست داشتم با سينوهه در معبد خداي آمون و آتون حاضر شدم، در جنگ با هاتي هاي خونخوار همراهش بودم و در لحظه اي كه جام زهر را به فرعون اخناتون مي داد چشم در چشمان شرمگينش دوختم. بارها شن هاي داغ صحراي سينا را قدم به قدم در راه سوريه با او پيمودم. هنگامي كه ميناي زيبا را پيش از وصال، قرباني شده در برابر خداي مرده كرت ديدم مانند او گريستم و زماني كه دست بر دست مريت مي گذاشت مانند او از معجون عشق و شهوت برمي افروختم. انگار تمام لحظاتي كه مشغول جراحي مغز انسانها بود در كنارش بودم و چون شاگردي تيغ و مرهم بر دستش مي گذاشتم و گويي پس از آنكه مريت و تنها فرزندش تهوت مقابل چشمانش در آتش سوختند سر بر شانه هاي من گذاشت و گريست. نمي توان گفت كه سرگذشت او يك تراژدي است. بيشتر به روايت كسي مي ماند كه فراي شادي و تراژدي از لحظه لحظه سرگذشت خود بي كم و كاست و بي شرمندگي سخن مي گويد و از گزنده ترين لحظه هاي سرنوشت چون يك خدا مي گذرد. آنقدر اين كتاب شيرين ترجمه شده است كه در كنار تمام اميدها و حسرتها كه در اين مكتوب يافتم حسرت ديگرم آن است كه چرا در ملت ما ديگر ذبيح الله منصوري ها ديده به جهان نمي گشايند؟ آيا در اين حسرتي نيست كه ما از بسياري شيرين كاميهايي كه منصوري ها در صورت وجود در كام ما بوجود مي آوردند بي بهره خواهيم بود؟ آيا جواب تكرار نشدن حافظ ها و سعدي ها و خيامها و ديگران در سرزمين ما اين نيست كه ديگر كسي عاشقانه به كاري همت نمي گمارد؟ و اگر كسي عاشق و فريفته حرفه خود نيست پس گناه اين حرمان و خشكسالي فرهنگي بر كردن كيست يا چيست؟ در كلاس خوردگي فلزات خوب به ياد دارم كه سي دانشجو بوديم ، در ساعات كلاس كه استاد سخت در حال توضيح يون دادن و يون گرفتن اتمها بود يكي به عشق خود بر كاغذ نقش طبيعت مي زد، يكي شعري مي گفت، ديگري پي فيلمنامه ناتمامش را مي گرفت و خلاصه هر كس غرق در رويايي بود كه پشت در دانشگاه جا گذاشته بود. همه دانشجوي رشته مهندسي بوديم اما اغلب عشق خود را پشت درهاي دانشگاه مي گذاشتيم تا به غم نانمان برسيم. هنوز كه هنوز است اين قضيه در گوارش فهم من هضم نشده است كه چگونه انسانها آنچنان مسخ مي شوند كه به اميد پاره اي نان بيشتر، از عشق خود مي گذرند، ناني كه هزار من آن به اندازه يك پياله عشق رفع تشنگي و گرسنگي نمي كند. هيچ اثري جاودانه نمي شود مگر آنكه دست عاشقي آن را خلق كرده باشد. و شاعر شيرازي چه زيبا اين معنا را مي گويد: "از صداي سخن عشق نديدم خوشتر*****يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند". پس از خواندن كتاب سوالها و ترديدها در سرم مثل لشگر خرمگسان غوغا به پا كرده اند اما از ميان همه آنها ، آواز اميد بيش از همه به گوش مي رسد. اميدي كه درخشش طليعه فردا را درخشنده تر و ناب تر از امروز نويد مي دهد. معرفت را هر زمان كه از آب سرگذشت پيشينيان صيد كنيم تازه مي نمايد.

Wednesday, May 14, 2008

صدور انقلاب و عراق و افغانستان


انگيزه اين يادداشت سخنان چندي پيش آقاي خاتمي در مورد "صدور انقلاب" بود. چندي پيش آقاي خاتمي در يك سخنراني در گيلان گفته بودند: " منظور امام از صدور انقلاب اين نبود كه اسلحه در دست بگيريم و در كشورهاي ديگر بمب منفجر كنيم، بلكه منظور ايشان ساختن چنان الگويي از حكومت ديني در ايران بود كه كشورهاي ديگر از آن الهام بگيرند". مسلم است كه اين سخن آقاي خاتمي اشاره اي مستقيم به سياست هاي فعلي حكومت مبني بر دخالت در عراق و افغانستان است. فعاليتي كه بنا به گفته سرويسهاي اطلاعاتي بيگانه توسط شاخه قدس سپاه پاسداران هدايت مي شود. متاسفانه نگاهي دقيق به موضعگيري منفي خاتمي در اين باره بخوبي مشخص مي كند كه ايشان در اين زمينه دچار يك خطاي مضاعف هستند كه نشات گرفته از همان نگاه فانتزي و غيرواقعگرايانه ايشان به مسايل كاربردي سياست است. از يك طرف مثالي كه ايشان در اين مقال براي صدور انقلاب به آن نظر دارند (دخالت در افغانستان و عراق) هرگز مصداق تيوري "صدورانقلاب" نبوده و از طرف ديگر با اين موضعگيري منفي ناخواسته و غير مستقيم دچار يك موضعگيري خلاف منافع ملي شده اند. منظور امام از "صدور انقلاب" بسيار واضح تر از آن بود كه آقاي خاتمي بخواهد آنرا اينگونه تحريف كند. بطور مثال دخالت ايران در لبنان، موضع حذف اسراييل و تحريك شيعيان مصر عليه دولتشان كه امام به صراحت آنها را مطرح كرده و در زمان حيات ايشان قدمهاي عملي در راستاي آن سياستها برداشته شد مصاديقي از صدور انقلاب مي باشند كه البته الزاما در راستاي منافع ملي نبوده و قابل نقد هستند. اما در حال حاضر دخالت ايران در عراق و افغانستان تاكتيكهايي از يك استراتژي هوشمندانه توسط كادررهبري عالي ايران است كه مصداق صدور انقلاب نبوده و به دليل تهديد هاي منطقه اي اين برهه تاريخي وضع و اعمال شده اند. يعني در حقيقت دخالت فعلي ايران در عراق و افغانستان بيشتر "واكنشي" است تا يك سياست پايدار در حاليكه مصاديق صدور انقلاب نه واكنشي بلكه "تهاجمي" بوده و به عنوان سياستي دايمي مطرح و اعمال شدند. دليل اتخاذ چنين تاكتيكهايي درعراق و افغانستان بر اين فرض درست استوار است كه به محض آنكه آمريكا از افغانستان و عراق فارغ شود در نوبت بعدي و در راستاي اجراي سياستهاي خاورميانه بزرگ به ايران خواهد تاخت كه در اين تهاجم گرچه هدف انهدام يا تضعيف نظام ايدولوژيك ايران است اما بي شك منافع ملي و تماميت ارضي كشور نيز به مخاطره جدي خواهد افتاد. نقطه تاسفبار اين است كه در اين نقطه منافع ملي و منافع ايديولوژيك نظام در يك جبهه قرار گرفته و دفاع از منافع ملي لاجرم به دفاع از نظام ايديولوژيك نيز منجر خواهد شد. بنابر اين بر حكومت و دولت ايران حداقل از موضع دفاع از تماميت ارضي و منافع ملي فرض و تكليف است كه از هيچ اقدامي در راستاي زمينگير كردن بيگانه در عراق و افغانستان فروگذار نكند. آن زماني كه ما مردم بايستي فكري براي خنثي شدن نقشه بيگانه مي كرديم انتخابات رياست جمهوري نهم بود كه دست روي دست گذاشتيم تا چنين بلايي سرمان بيايد و صد البته كه شخص آقاي خاتمي نيز در دلسرد كردن مردم و عدم مشاركت آنان تقصيري انكار ناپذير داشت. حالا ديگر خيلي دير شده و چاره كار تنها در فلج نمودن قواي بيگانه پشت ديوارهاي سترگ خانه است. گذشته از آن آقاي خاتمي بهتر از هر كس ديگر بايد بداند كه هر كشور و نظامي در چنين موقعيتهايي براي حفظ منافع خود به اقداماتي مشابه دست خواهد زد و در اين هيچ سرافكندگي و عذاب وجداني نيست. چگونه است كه آمريكاييها با دخالت مستقيم در كشورمان آمدند و نهضت ملي مصدق را كه يكي از بزرگترين جنبشهاي ملي و آزاديخواهانه در كشور بود در هم كوبيدند و ابايي از دخالت در كشورهاي ديگر نداشتند و حالا اين كار بر ما حرام است؟ چطور است كه انگلستان اخيرا منافقين را كه يك فرقه مضحك و ضد ملي است از ليست گروههاي تروريستي خارج كرده و منتظرند تا قلاده آنان را در روز موعود به جان مردم ايران باز كنند و شرمي از اين كار نمي كنند ، پس شرم ما از چيست؟ چطور است كه غرب هشت سال انواع بمبهاي مخوف را با جنگنده هاي صدام حسين (قهرمان عرب) بر سر مردم ما ريخت و ككشان هم نمي گزيد و هزاران مثال از اين دست! البته اگر دخالت بيگانه تنها پايه هاي نظام ايديولوژيك را تهديد مي كرد بر همسويي مردم و حكومت فرضي نبود اما مساله اينجاست كه منافع ملي نيز در همان سبد قرار گرفته است. در واقع تنها عاملي كه دخالت ايران در عراق و افغانستان را زشت تر از دخالت غرب در ديگر كشورها مي نماياند، مشروعيت مردمي بيشتر دول غربي (به دليل وجود دموكراسي نسبي) و عدم وجود چنين مشروعيت مردمي براي حكومت ايران است و نه به اين دليل كه آنها درست مي گويند و بر حقند. از اينها گذشته ابراز چنين مواضعي از شخصيتي كه زماني رهبر اصلاحات پنداشته مي شد جز هزينه تراشي بيهوده براي جريان اصلاحات و شادي بيگانه چه ثمري دارد؟. اگر اين موضع از براي منظوري غيرازانتخابات بعدي اظهار شده است تهوري بي موقع و بغض آلود بوده است و اگر براي انتخابات بعدي طراحي شده است باز هم نمي تواند به زنده كردن اعتماد عمومي نسبت به اين جريان بينجامد. تنها راه سعادت پايدار احيا اصلاحات و فتح رياست جمهوري در انتخابات بعدي است. آغاز نقد جدي درون ساختاري، شفافيت و كاربردي كردن شعارها و برنامه ها و به دنبال آن پرداخت يك هزينه جدي درعرصه سياسي پيش از ورود به صحنه انتخابات تنها راه اميد به پيروزي اصلاحات در انتخابات بعدي است كه در حال حاضر نشانه اي از هيچ يك در اين جريان ديده نمي شود.

Saturday, May 10, 2008

آخرين بازمانده

مراسم خاكسپاري پدر آقاي احمدي نژاد

قلم به دست احساس كه مي افتد بر ناصيه علمدار امروز آهنگرزاده اي ساده و فقير را مي بيند كه عمري را با اعتقاداتش زيسته است و همين ايمان واقعي به اعتقادات مذهبي ، او را امروز به جايي رسانده است كه خود را در جايگاهي مي بيند كه تاثيراتي بر روند معادلات جهاني دارد. يادداشتي كه امروز مي خواهم بنويسم شايد بيشتر احساسي باشد تا منطقي گرچه احساسي بودن چيزي هميشه به معناي نادرست بودن آن نخواهد بود. چند روز پيش همه سخنراني آقاي احمدي نژاد را در جمع طلاب مشهد ديديم و شنيديم و موج انتقادات پس از آن را هم شاهد بوديم. گرچه روزي كه خبر انتخاب آقاي احمدي نژاد را به سمت رياست جمهوري شنيدم مانند خيليهاي ديگر بسيار غمگين و متاسف شدم اما پس از آن هميشه چيزي در درون او مي ديدم كه برايم قابل احترام بود و احساس منفي مرا به او تا حد زيادي تحت تاثير قرار مي داد. بديهي است كه اگر هزار بار ديگر انتخابات برگزار شود در آن شركت خواهم كرد و به ايشان راي نخواهم داد اما احساس ديگري كه نسبت به او در من و شايد برخي ديگر بيدار شده است جنبه اي كاملا شخصي دارد و فارغ از تمام انتقادات تخصصي و مديريتي است كه اهل فن به سياستهاي ايشان وارد مي كنند. سخنراني بي پرده ايشان در جمع طلاب قم كه در آن به صراحت از اعتقادات قلبي خود سخن به ميان آورد معماي احساس دوگانه ام را نسبت به او پاسخ گفت. اگر بخواهم جواب اين معما را در يك جمله بگويم خواهم گفت :" او راهي را مي رود كه به آن اعتقاد دارد". در زندگي انسانها هيچ چيز لذتبخش تر و زيباتر از آن نيست كه انسان اعتقاد خود را زندگي كند. معمولا افراد تحت القايات محيط، بنا به مصلحت يا از روي ترس هميشه اعتقادات خود را تنها در گوشه ذهن خود نگاه مي دارند و راهي را مي روند كه به مصلحت يا مورد تاييد عرف و اكثريت است. در اينجا منظورم از اعتقادات الزاما اعتقادات ديني نيست كما اينكه ملحداني مانند راسل را هم مي بينيم كه اعتقاد خود را گفتند و زندگي كردند. خصوصيت مشتركي ميان تمام انسانهايي كه زندگي گله اي و تقليدوار را رها مي كنند و بر اعتقاد خود پاي مي فشارند وجود دارد و آن اين است كه اين انسانها دنيا را در برهه اي از تاريخ تحت تاثير خود قرار مي دهند و در نهايت تابلويي زيبا يا زشت اما جاويدان از چگونه زيستن خود را براي آيندگان به يادگار مي گذارند. اين اعتقادات مشخصه اي ديگر نيز دارند و آن اين است كه معمولا فردي كه داراي آن است در صورت زندگي بر مبناي آن اعتقادات با طرد ديگران ، تنهايي و خطر ها و مضرات ديگري روبرو مي شود و همين است كه چنين انساني را تحسين برانگيز مي كند. نمونه كلاسيك و مذهبي اينگونه افراد در تاريخ اعراب امام حسين است كه گرچه مي دانست بسوي مرگ و انهدام مي رود ليكن آنچه را كه به آن اعتقاد داشت بر گزيد. در تاريخ ما نيز نمونه هاي بسياري چون بابك خرمدين را مي بينيم. در سخنراني آقاي احمدي نژاد در جمع طلاب مشهد آنجا كه به مديريت پنهان حضرت وليعصر اشاره مي كرد ، در پايان صحبتهايش جمله اي گفت كه عصاره تمام سخنراني، عصاره تمام باورها و اوج تاثر من از آن سخنراني بود و آن هنگامي بود كه با مزاح گفت :" من به يكي از روحانيون مي گفتم مي داني اشكال من چيست؟! اشكال من اين است كه اين صحبتهايي را كه آقايان (روحانيون) بالاي منبر مي گويند باور كرده ام" اين را كه شنيدم با تمام پيش زمينه اي كه از او در اين مدت داشتم وصيت نامه شهيد باكري و شهيد همت يادم آمد كه لمحه اي از اين احساسي را كه داشتم آنها هم در من زنده كرده بودند. چيزي زلال كه ساده است اما زيبا است، كه سهل است اما ممتنع است. براي ما دهه شصتي ها كه بسياري از شهداي جنگ را مستقيم درك نكرديم و با وصايا و شرح زندگيشان آشناييم احمدي نژاد با تمام باورهايش انگار آخرين بازمانده اي است كه از كاروان رفتگان به جا مانده است. به جرات مي توان ادعا كرد كه در سخنراني آن شب ايشان، كلامي از دهانش بيرون نيامد كه خلاف آموزه هاي اصيل شيعه باشد اما چه شد كه از صبح روز بعد روحانيون سياسي و مدرسين حوزه ها به ايشان تاختند ؟ خدا مي داند. آيا واقعا علما اين حرفهايي را كه بالاي منبر مي زنند خود باور ندارند و بيشتر براي مصرف عوام مي پسندند؟! آيا اصلا احمدي نژاد در اين صحبتها مدعي ارتباط با امام زمان شد؟! اگر علماي حوزه ها تبعيت از قوانين علمي و سكولار بين المللي را براي اداره كشور مي پسندند پس چرا اصرار بر حكومت ديني دارند و اگر اصرار بر حكومت ديني دارند چرا حالا كه كسي پيدا شده كه صادقانه و خالصانه سياست را بر پايه هاي ديانت ناب گذاشته است اينقدر آشفته شده اند؟ آيا بوي فريب و تزوير و تنافر عمل و گفتار از اين دوگانگي به مشام نمي رسد؟ - در آنطرف جبهه ، اصلاح طلبان بايستي بدانند كه با كسي طرفند كه به آنچه مي گويد و به آنچه مي كند سخت ايمان دارد. آقاي خاتمي بايد بداند كه اگر ديروز حتي از اندكي ايستادگي بر سر لوايح رياست جمهوري ، و يا اندكي همدردي نسبت به قربانيان حادثه كوي دانشگاه دريغ كرد امروز با مردي طرف است كه براي آنچه كه بدان اعتقاد دارد تا پاي جان ايستاده است. مسلم است كه راه سعادت كشور ما پيگيري اصلاحات است اما چيزي كه بايستي اصلاح طلبان و ما طرفداران آنها از رقيب امروز بياموزيم زيستن اعتقاد يا گفتن و عمل كردن به آن چيزي است كه بدان اعتقاد داريم . در آن نيمه پنهان خود ، در آن زيرزمين تاريك نمزده ، آنجا كه دور از چشم همگان گاهي در خلوت خود فرو مي روم تابلويي از اين آخرين بازمانده را در كنار تابلوهاي ديگر خواهم گذاشت تا هرگز از ياد نبرم كه گاهي تنها چه زيباست

Monday, May 05, 2008

ناقوس ها براي كه به صدا در مي آيند

تاييد آزادي متهمان قتلهاي محفلي كرمان از سوي وكيل خانواده هاي مقتولين كه امروز اعلام شد از جمله شواهد حيرت برانگيزي است كه حكايت از زنده شدن جريان "قتلهاي زنجيره اي" يا "قتلهاي محفلي" دارد. با اين تفاوت كه اگر در زمان قتلهاي سابق يك هسته مركزي در وزارت اطلاعات مجري اين طرح بود اكنون بستري فراهم شده تا اين محافل خودسر حتي بدون هماهنگي وزارت اطلاعات و در مقياسي گسترده تر تشكيل يافته و اقدام كنند. تهديد جاني شيرين عبادي به بهانه حمايت از بهاييت و همچنين آزادي متهمان قتلهاي كرمان كه به اعتراف خود متاثراز فتاواي آيت الله مصباح يزدي بوده اند اين فرضيه را به ذهن متبادر مي سازد كه محافل نوظهور از جريانات ضدبهايي انجمن حجتيه نشات مي گيرند، انجمني كه آشكارا نفوذ زيادي در دولت فعلي دارد. بي گمان آزادي متهمان قتلهاي محفلي كه از پانزده سال حبس تا اعدام را در مجازاتهاي بدوي خود داشتند نمي توانسته بدون اعمال نفوذ مقامات عاليرتبه دولت صورت گرفته باشد. دولتي كه بنابر قراين تحت نفوذ قابل توجه انجمن حجتيه است. تاكيد و تاثيرپذيري سياستهاي دولت فعلي از مساله ظهور امام عصر، شايبه وابستگي برخي اعضاي آن به انجمن مذكور و در نهايت حمله و دشمني با امام و بيت ايشان از سوي رسانه هاي نزديك به دولت نشانه هايي ديگر دال بر قدرت گرفتن مجدد انجمن حجتيه در قالب دولت فعلي مي باشند. لازم به ذكر است كه گرچه اعضاي اين انجمن مشتركات ايديولوژيك زيادي با آراي امام دارند اما هنوز كينه امام را كه عامل اصلي تعطيلي اين انجمن بود در ذهن نگاه داشته اند. انجمن حجتيه كه پس از شكست نهضت ملي مصدق و در سال يكهزاروسيصدو بيست و دو توسط "شيخ محمود حلبي" با هدف مبارزه با بهاييگري راه اندازي شد چهره هايي چون عبدالكريم سروش، كمال خرازي، دكتر ولايتي ، غلامعلي حداد عادل و غيره را در خود داشته است هر چند برخي چون سروش پس از مدت كوتاهي از آن كناره گرفتند. اين انجمن كه معتقد به استقرار حكومت خالص ديني توسط حضرت وليعصر بودند مبارزه عليه شاه را بي اهميت و هدر دادن خون مبارزان تلقي مي كردند و به همين جهت با مبارزان مذهبي وقت دچار تعارضات جدي شدند. پس از پيروزي انقلاب تحركات آنها براي تصاحب پستهاي كليدي با عكس العمل امام مواجه شد كه سرانجام منجربه انحلال خود خواسته اين جريان به احترام امام گرديد. آزادي متهمين قتلهاي محفلي كرمان حتي ممكن است پيامي تعمدي و آشكار از سوي دولت به منتقدين باشد كه از اين به بعد جانب احتياط را بيشتر رعايت كنند. لازم به يادآوري است كه طبق اعترافات اين متهمان كه علنا در رسانه ها نيز انعكاس يافت عده اي بسيجي در يكي از مساجد كرمان پس از شنيدم سخنراني آيت الله مصباح يزدي مبني بر وجوب قتل افراد مهدورالدم در صورت عدم مجازات آنها از سوي دولت، خود وارد عمل شدند و اقدام به آغاز يك سري قتهاي زنجيره اي نمودند. اگر فرضيه ظهور يا فعاليت مجدد نسل تازه اي از "محافل خودسر" درست باشد، اين بار تعداد اين محافل و وسعت اقدامات آنها بيشتر بوده و عمليات آنها ابعاد گسترده تري خواهد يافت چراكه اينك طيف حاكم يكدست بوده و چون گذشته نامحرماني چون اصلاح طلبان يا تكنوكراتها در آن حضور ندارند تا بيم از پرده برون افتادن راز برود. از سوي ديگر به قدرت رسيدن مقامات سابق نظامي و امنيتي و ويژه شدن شرايط كشور نيز عواملي به نفع اين محافل محسوب مي شود. تنها حجتي كه لازم است ، اخذ فتواي شرعي لازم مبني بر مهدورالدم بودن اشخاص و سپس ترور آنها توسط مجريان اين محافل است. با وضع موجود به نظر مي رسد وزارت اطلاعات نيز حتي اگر خود نقشي در اين اقدامات ايفا نكند بي تمايل نيست كه با ديده اغماض به اقدامات اين گروهها بنگرد. البته ناگفته نماند كه قسمت اعظم ماموريت باند سعيد امامي يا محفل كرمان به ترور خلافكاران ، قاچاقچي ها و اراذل و اوباش اختصاص داشته است حال آنكه در مورد چنين افرادي نيز نبايستي وظيفه رسيدگي به تخلفات آنها را مركزي غير از دستگاه رسمي قضايي عهده دار شود. اما تجربه نشان داده است اقدامات اين محافل كه بر اساس آرا و مباني ايديولوژيك انجام مي گيرد به حوزه هاي سياسي و عقيدتي نيز كشيده خواهد شد. بنابر اين مي توان گفت پيشاپيش ناقوس ها براي نويسندگان، روشنفكران و اعضاي گروههاي اپوزيسيون به صدا در آمده است.