Friday, September 26, 2008

هفته دفاع مقدس

هفته دفاع مقدس است. هفته اي كه نه متعلق به اين رهبر ديني است نه به آن فرصت طلب سياسي بلكه از آن مردم اين خاك است. هفته اي كه عصاره هشت سال دفاع جانانه است. هشت سالي كه هزاران روايت و داستان معناگرا مي توان از دل آن در آورد. سالهاست كه ديگر تلويزيون حكومت ديني را نگاه نمي كنم حتي اين سريالهاي سبك ، خرافي و موهن به مخاطب را! اما اين يك هفته تمام برنامه هاي دفاع مقدس شبكه هاي سيما را با دل و جان نگاه كردم. چهره آفتاب سوخته و خاك گرفته سربازان وطن بر صفحه تصوير چيزي خوشايند و غرور آفرين را در دل آدم به حركت در مي آورد. آدم براي چيزي در خودش دلتنگ مي شود. چيزي كه انگار قبلا داشته و حالا ندارد يا كم دارد. چيزي شايد از جنس غيرت ، از جنس غرور ، معنويت ، وطن دوستي و مهمتر از همه چيزي از جنس عشق. اين خصلت پيرمردهاي غرغروي پاركهاي محله است كه مدام بگويند خميني بچه هايمان را به كشتن داد. اما واقعيت بسيار ساده است : پس از سقوط شاه صدام حسين قرارداد الجزيره را كه در مورد مرز اروندرود بين ايران و عراق بود با اين استدلال كه اين قرارداد با شاه وقت بسته شده است و در زمان حكومت جديد ايران موضوعيت ندارد پاره پاره كرد و براي گسترش مرزهاي عراق و تصرف بخشي از اروند رود كه طبق قراداد متعلق به ايران بود اعلام جنگ كرد. هر رهبري بود چكار مي كرد؟ آيا اين يك تجاوز آشكار به تماميت ارضي نبود؟ آيا اين قضيه اي ملي نبود؟ بگذريم از اينكه سي سال پس از انقلاب آنچنان به خاك سياه نشسته ايم كه حيثيت و غرور و افتخار ملي همه بر باد رفته است و فرزندان اين خاك همه در راه فرار به آغوش بيگانه اند. اما نبايد فراموش كرد كه يكي از آرمانهاي انقلاب مشروطه كه همان استقلال از اجنبي است در انقلاب سال پنجاه و هفت تحقق يافت. اين همه مشكل كه ما با حكومت ديني داريم دعوايي خانوادگي است. هيچ آدم عاقلي براي جدال عليه يكي ديگر از اعضاي خانواده اش از همسايه حسود و بدخواه طلب ياري نمي كند. چند شب پيش عمويم مقاله اي از يكي از نويسندگان شهرمان –سنقر- مي خواند كه در بخشي از آن جمله اي با اين مضمون بود كه: "آب را پاي نهالي بريز كه وقتي سر به آسمان كشيد يادش نرود كه ريشه در كدام خاك دارد". ما همه ريشه در خاكي داريم كه از تن آنهايي است كه اين روزها روي صفحه تلويزيون چهره هاي فراموش شده شان را مي بينيم. يك علامت ريشه دارها اين است كه هرگز زادگاه و خاكشان را فراموش نمي كنند حتي اگر تنها در كلمات و جملات يادي از آن بكنند. زنده باد ياد ريشه دارهاي شهيد ، زنده باد وطن.

Friday, September 19, 2008

ابرمرد ناقص الخلقه اسلامي

واژه ابرمرد يا سوپرمن از مفاهيم جذاب ديگر فلسفه نيچه ، فيلسوف آلماني است. با معيارهايي كه او از ابرمرد ارايه مي دهد امام خميني ، گاندي ، هيتلر ، استالين ، ناپليون و امثال ايشان فارغ از محتواي نيك و بد نيات و اعمالشان در زمره ابرمرداني قرار مي گيرند كه با اراده قاطع خود تاريخ را مي سازند. ابر مرد فردي است داراي اراده اي محكم و خلل ناپذير ، آرمانگرا ، قاطع و شجاع كه با تكيه بر اراده پيروز، تاريخ را از كوچه پس كوچه هاي وقايع و تصميمهاي جسورانه به پيش مي راند. او كسي است كه از لحاظ جسمي و روحي بسيار سالم و قوي است و به اعتقاد نيچه سير تكامل بشر و تصفيه ژنتيكي او به نفع افزايش جمعيت ابر مرد و نابودي انسانهاي ضعيف ، ميانمايه و ناسالم است. او تمام بشريت را طفيلي ظهور ابرمردان در نهايت تاريخ مي داند و شايد هيتلر با الهام از فلسفه او بود كه جهت تسريع ظهور ابرمرد اقدام به نابودي نوزادان معلول ، ناسالم و ضعيف در آلمان نازي نمود. اما اين بار در ايران ابرمردي هرچند ناقص الخلقه ظهور كرده است كه گرچه بسياري از معيارهاي ابرمردي را ندارد اما با توجه به خواستگاهش مي توان در اين دوره تاريخي او را در ساختن تاريخ معاصر سهيم دانست. او محمود احمدي نژاد رييس جمهور فعلي كشورمان است كه چندي است افكار عمومي دنيا را به خود مشغول و معطوف داشته و تاثيرات انكار ناپذيري در سياستگذاريهاي غرب داشته است. او كه مي توان به درستي خلف شايسته اي براي امام خميني ناميدش هر چند در سياستهاي اقتصادي داخلي فجايعي به بار آورده است اما در حوزه سياست خارجي با فعاليتي كم نظير در صدد متحد نمودن بنيادگرايي اسلامي و كشورهاي سوسياليستي و كمونيستي سابق است كه تا حدودي نيز به توفيقاتي دست يافته كه در پي چالش اخير غرب و روسيه بر سر گرجستان اين توفيق ابعاد تازه اي به خود گرفته است. اما در داخل مرزها جرياني كه به رهبري احمدي نژاد مي شناسيم و از طريق سپاه به شدت حمايت مي شود در حال بر دادن ثمرات تازه اي است كه همه آنها بر خلاف منافع ملي نمي باشد. پروژه حذف روحانيت از عرصه سياسي و اجتماعي كه اخيرا توسط هشدارهاي مراجع و ديگر روحانيون از پرده برون افتاده است از از تحولات مباركي است كه جريان احمدي نژاد با جديت آن را دنبال مي كند. در همين ارتباط شايد احمدي نژاد اولين رييس جمهور پس از انقلاب باشد كه استقلال عجيبي از ركن ولايت فقيه داشته و حتي گهگاهي اختلافاتش با رهبري را به روي ميز مماشات مي كشاند هر چند كه پروژه حذف روحانيت از قدرت نخستين بار توسط رهبري و به پشتيباني سپاه با انتخاب احمدي نژاد در انتخابات استارت خورد. از طرف ديگر ساختار شكني و اجرايي كردن جسورانه طرحهايي چون طرح سهميه بندي بنزين و ديگر طرحها كه قوي ترين مردان اجرايي پيشين در اجرايي نمودنشان دچار ترديد و محافظه كاري بودند بدعت ميموني را پايه نهاده است كه از اين پس دولتمردان بعدي را در اجراي طرحهاي بزرگ ، جسورتر و بي باك تر خواهد ساخت. البته بديهي است كه تبعات منفي طرحهاي دولت نه از نفس طرحها كه از نوع اجراي آنها بر خاسته است. بديهي است كه سامان سر شوريده اين ديار با چنين نيمه ابرمرد ناقص الخلقه اي ميسر نخواهد بود اما بايستي اعتراف نمود كه برخي بدعتهاي او در آينده كشور و دنيا بطور جدي تاثير گذار خواهد بود.

Wednesday, September 03, 2008

جدال نیمه شب

به سیاق همه شبهایی که بی خوابی می زند کله ام رفته بودم آشپزخانه کمی پپسی با نان لواش بخورم یکی از تنقلات شبانگاه مورد علاقه ام. سوسک سیاهی داخل آشپزخانه انگار مشغول خوردن سحری بود. از ترس اینکه اهل بیت دم صبحی زابراه شوند نکشتمش ، طاعات قبولی گفتم و برگشتم اتاق. هنوز لپهایم پر از نان لواش خیس خورده در پپسی بود که چراغ چشمک زن شارژ کامپیوتر مرا به یاد کشته خویش آورد هنگام درو! یاد وبلاگم افتادم که دوباره آپدیت نشده است. با خودم گفتم اصلا برای چه بنویسم؟ که چی؟ که دیگران بخوانند که چی بشود. اصلا چرا دیگران باید زحمت بکشند و مطالبی را بخوانند که تنها تراوشات ذهن من است و ای بسا که سمی هم باشند و مسمومشان کنند. آن نیمه دیگرم صدایش را بالا آورد که : که چی بشود و زهر مار! خوب معلوم است. که گاهی اعلام وجود کنی ، که گاهی عقایدت را با صدایی کمی بلندتر بگویی ، که گاهی فکر کنی چه کار مفید و مهمی می کنی و به همین دلخوش باشی و هزاران دلیل دیگر. علی جان ! ضمیر خودآگاه قربانت برود هیچ وقت از انگیزه های انسانیت شرم نکن ، خداگونه بودن دروغی بیش نبوده است ، از تطهیر بی دلیل و زیاده از حد انگیزه ها و نیتهایت دست بردار. اصلا پدر سوخته هزار کار ناجور می کنی حالا به خاطر یک کار اینطوری که فوایدی هم دارد ادای پسر پیغمبر را در می آوری؟! برای خودت داری ریا می کنی؟! برگشتم گفتم اولا پدر سوخته هفت جد و آبادت است و صدایت را پایین بیاور. نگذار دهنم را باز کنم و لو بدهم که دیشب چه تصورات پلیدی از تو می گذشتو خلاصه کم مانده بود پته همدیگر را روی آب بریزیم که پیرمرد نیمه دیگرم دستهای پینه بسته اش را روی شانه هایمان گذاشت و گفت. علی ها ! علی جان ها! این بچه بازیها دیگر چیست؟ گاهی ما می نویسیم و یادداشتهای همدیگر را می خوانیم فقط به این دلیل که بدانیم در شرایط یا تجربیات مختلف زندگی تنها نیستیم و دیگران هم گاه و بیگاه چیزهایی مشابه را تجربه می کنند و این تسکینی برای ماست. بعد هم به اصرار پیرمرد روبوسی کردیم و قایله به خیر و خوشی تمام شد. راست می گفت پیرمرد. گاهی ما مطالب و نوشته های دیگران را می خوانیم فقط و فقط به این دلیل که بدانیم تنهانیستیم و این تسکینی است برایمان. اصلا می خواستم یادداشت دیگری بگذارم اما خیلی خوابم گرفته باشد برای یادداشت بعدی. شب بخیر. نه نه نه ... صبح بخیر.