Wednesday, May 14, 2008

صدور انقلاب و عراق و افغانستان


انگيزه اين يادداشت سخنان چندي پيش آقاي خاتمي در مورد "صدور انقلاب" بود. چندي پيش آقاي خاتمي در يك سخنراني در گيلان گفته بودند: " منظور امام از صدور انقلاب اين نبود كه اسلحه در دست بگيريم و در كشورهاي ديگر بمب منفجر كنيم، بلكه منظور ايشان ساختن چنان الگويي از حكومت ديني در ايران بود كه كشورهاي ديگر از آن الهام بگيرند". مسلم است كه اين سخن آقاي خاتمي اشاره اي مستقيم به سياست هاي فعلي حكومت مبني بر دخالت در عراق و افغانستان است. فعاليتي كه بنا به گفته سرويسهاي اطلاعاتي بيگانه توسط شاخه قدس سپاه پاسداران هدايت مي شود. متاسفانه نگاهي دقيق به موضعگيري منفي خاتمي در اين باره بخوبي مشخص مي كند كه ايشان در اين زمينه دچار يك خطاي مضاعف هستند كه نشات گرفته از همان نگاه فانتزي و غيرواقعگرايانه ايشان به مسايل كاربردي سياست است. از يك طرف مثالي كه ايشان در اين مقال براي صدور انقلاب به آن نظر دارند (دخالت در افغانستان و عراق) هرگز مصداق تيوري "صدورانقلاب" نبوده و از طرف ديگر با اين موضعگيري منفي ناخواسته و غير مستقيم دچار يك موضعگيري خلاف منافع ملي شده اند. منظور امام از "صدور انقلاب" بسيار واضح تر از آن بود كه آقاي خاتمي بخواهد آنرا اينگونه تحريف كند. بطور مثال دخالت ايران در لبنان، موضع حذف اسراييل و تحريك شيعيان مصر عليه دولتشان كه امام به صراحت آنها را مطرح كرده و در زمان حيات ايشان قدمهاي عملي در راستاي آن سياستها برداشته شد مصاديقي از صدور انقلاب مي باشند كه البته الزاما در راستاي منافع ملي نبوده و قابل نقد هستند. اما در حال حاضر دخالت ايران در عراق و افغانستان تاكتيكهايي از يك استراتژي هوشمندانه توسط كادررهبري عالي ايران است كه مصداق صدور انقلاب نبوده و به دليل تهديد هاي منطقه اي اين برهه تاريخي وضع و اعمال شده اند. يعني در حقيقت دخالت فعلي ايران در عراق و افغانستان بيشتر "واكنشي" است تا يك سياست پايدار در حاليكه مصاديق صدور انقلاب نه واكنشي بلكه "تهاجمي" بوده و به عنوان سياستي دايمي مطرح و اعمال شدند. دليل اتخاذ چنين تاكتيكهايي درعراق و افغانستان بر اين فرض درست استوار است كه به محض آنكه آمريكا از افغانستان و عراق فارغ شود در نوبت بعدي و در راستاي اجراي سياستهاي خاورميانه بزرگ به ايران خواهد تاخت كه در اين تهاجم گرچه هدف انهدام يا تضعيف نظام ايدولوژيك ايران است اما بي شك منافع ملي و تماميت ارضي كشور نيز به مخاطره جدي خواهد افتاد. نقطه تاسفبار اين است كه در اين نقطه منافع ملي و منافع ايديولوژيك نظام در يك جبهه قرار گرفته و دفاع از منافع ملي لاجرم به دفاع از نظام ايديولوژيك نيز منجر خواهد شد. بنابر اين بر حكومت و دولت ايران حداقل از موضع دفاع از تماميت ارضي و منافع ملي فرض و تكليف است كه از هيچ اقدامي در راستاي زمينگير كردن بيگانه در عراق و افغانستان فروگذار نكند. آن زماني كه ما مردم بايستي فكري براي خنثي شدن نقشه بيگانه مي كرديم انتخابات رياست جمهوري نهم بود كه دست روي دست گذاشتيم تا چنين بلايي سرمان بيايد و صد البته كه شخص آقاي خاتمي نيز در دلسرد كردن مردم و عدم مشاركت آنان تقصيري انكار ناپذير داشت. حالا ديگر خيلي دير شده و چاره كار تنها در فلج نمودن قواي بيگانه پشت ديوارهاي سترگ خانه است. گذشته از آن آقاي خاتمي بهتر از هر كس ديگر بايد بداند كه هر كشور و نظامي در چنين موقعيتهايي براي حفظ منافع خود به اقداماتي مشابه دست خواهد زد و در اين هيچ سرافكندگي و عذاب وجداني نيست. چگونه است كه آمريكاييها با دخالت مستقيم در كشورمان آمدند و نهضت ملي مصدق را كه يكي از بزرگترين جنبشهاي ملي و آزاديخواهانه در كشور بود در هم كوبيدند و ابايي از دخالت در كشورهاي ديگر نداشتند و حالا اين كار بر ما حرام است؟ چطور است كه انگلستان اخيرا منافقين را كه يك فرقه مضحك و ضد ملي است از ليست گروههاي تروريستي خارج كرده و منتظرند تا قلاده آنان را در روز موعود به جان مردم ايران باز كنند و شرمي از اين كار نمي كنند ، پس شرم ما از چيست؟ چطور است كه غرب هشت سال انواع بمبهاي مخوف را با جنگنده هاي صدام حسين (قهرمان عرب) بر سر مردم ما ريخت و ككشان هم نمي گزيد و هزاران مثال از اين دست! البته اگر دخالت بيگانه تنها پايه هاي نظام ايديولوژيك را تهديد مي كرد بر همسويي مردم و حكومت فرضي نبود اما مساله اينجاست كه منافع ملي نيز در همان سبد قرار گرفته است. در واقع تنها عاملي كه دخالت ايران در عراق و افغانستان را زشت تر از دخالت غرب در ديگر كشورها مي نماياند، مشروعيت مردمي بيشتر دول غربي (به دليل وجود دموكراسي نسبي) و عدم وجود چنين مشروعيت مردمي براي حكومت ايران است و نه به اين دليل كه آنها درست مي گويند و بر حقند. از اينها گذشته ابراز چنين مواضعي از شخصيتي كه زماني رهبر اصلاحات پنداشته مي شد جز هزينه تراشي بيهوده براي جريان اصلاحات و شادي بيگانه چه ثمري دارد؟. اگر اين موضع از براي منظوري غيرازانتخابات بعدي اظهار شده است تهوري بي موقع و بغض آلود بوده است و اگر براي انتخابات بعدي طراحي شده است باز هم نمي تواند به زنده كردن اعتماد عمومي نسبت به اين جريان بينجامد. تنها راه سعادت پايدار احيا اصلاحات و فتح رياست جمهوري در انتخابات بعدي است. آغاز نقد جدي درون ساختاري، شفافيت و كاربردي كردن شعارها و برنامه ها و به دنبال آن پرداخت يك هزينه جدي درعرصه سياسي پيش از ورود به صحنه انتخابات تنها راه اميد به پيروزي اصلاحات در انتخابات بعدي است كه در حال حاضر نشانه اي از هيچ يك در اين جريان ديده نمي شود.

No comments: