قلم به دست احساس كه مي افتد بر ناصيه علمدار امروز آهنگرزاده اي ساده و فقير را مي بيند كه عمري را با اعتقاداتش زيسته است و همين ايمان واقعي به اعتقادات مذهبي ، او را امروز به جايي رسانده است كه خود را در جايگاهي مي بيند كه تاثيراتي بر روند معادلات جهاني دارد. يادداشتي كه امروز مي خواهم بنويسم شايد بيشتر احساسي باشد تا منطقي گرچه احساسي بودن چيزي هميشه به معناي نادرست بودن آن نخواهد بود. چند روز پيش همه سخنراني آقاي احمدي نژاد را در جمع طلاب مشهد ديديم و شنيديم و موج انتقادات پس از آن را هم شاهد بوديم. گرچه روزي كه خبر انتخاب آقاي احمدي نژاد را به سمت رياست جمهوري شنيدم مانند خيليهاي ديگر بسيار غمگين و متاسف شدم اما پس از آن هميشه چيزي در درون او مي ديدم كه برايم قابل احترام بود و احساس منفي مرا به او تا حد زيادي تحت تاثير قرار مي داد. بديهي است كه اگر هزار بار ديگر انتخابات برگزار شود در آن شركت خواهم كرد و به ايشان راي نخواهم داد اما احساس ديگري كه نسبت به او در من و شايد برخي ديگر بيدار شده است جنبه اي كاملا شخصي دارد و فارغ از تمام انتقادات تخصصي و مديريتي است كه اهل فن به سياستهاي ايشان وارد مي كنند. سخنراني بي پرده ايشان در جمع طلاب قم كه در آن به صراحت از اعتقادات قلبي خود سخن به ميان آورد معماي احساس دوگانه ام را نسبت به او پاسخ گفت. اگر بخواهم جواب اين معما را در يك جمله بگويم خواهم گفت :" او راهي را مي رود كه به آن اعتقاد دارد". در زندگي انسانها هيچ چيز لذتبخش تر و زيباتر از آن نيست كه انسان اعتقاد خود را زندگي كند. معمولا افراد تحت القايات محيط، بنا به مصلحت يا از روي ترس هميشه اعتقادات خود را تنها در گوشه ذهن خود نگاه مي دارند و راهي را مي روند كه به مصلحت يا مورد تاييد عرف و اكثريت است. در اينجا منظورم از اعتقادات الزاما اعتقادات ديني نيست كما اينكه ملحداني مانند راسل را هم مي بينيم كه اعتقاد خود را گفتند و زندگي كردند. خصوصيت مشتركي ميان تمام انسانهايي كه زندگي گله اي و تقليدوار را رها مي كنند و بر اعتقاد خود پاي مي فشارند وجود دارد و آن اين است كه اين انسانها دنيا را در برهه اي از تاريخ تحت تاثير خود قرار مي دهند و در نهايت تابلويي زيبا يا زشت اما جاويدان از چگونه زيستن خود را براي آيندگان به يادگار مي گذارند. اين اعتقادات مشخصه اي ديگر نيز دارند و آن اين است كه معمولا فردي كه داراي آن است در صورت زندگي بر مبناي آن اعتقادات با طرد ديگران ، تنهايي و خطر ها و مضرات ديگري روبرو مي شود و همين است كه چنين انساني را تحسين برانگيز مي كند. نمونه كلاسيك و مذهبي اينگونه افراد در تاريخ اعراب امام حسين است كه گرچه مي دانست بسوي مرگ و انهدام مي رود ليكن آنچه را كه به آن اعتقاد داشت بر گزيد. در تاريخ ما نيز نمونه هاي بسياري چون بابك خرمدين را مي بينيم. در سخنراني آقاي احمدي نژاد در جمع طلاب مشهد آنجا كه به مديريت پنهان حضرت وليعصر اشاره مي كرد ، در پايان صحبتهايش جمله اي گفت كه عصاره تمام سخنراني، عصاره تمام باورها و اوج تاثر من از آن سخنراني بود و آن هنگامي بود كه با مزاح گفت :" من به يكي از روحانيون مي گفتم مي داني اشكال من چيست؟! اشكال من اين است كه اين صحبتهايي را كه آقايان (روحانيون) بالاي منبر مي گويند باور كرده ام" اين را كه شنيدم با تمام پيش زمينه اي كه از او در اين مدت داشتم وصيت نامه شهيد باكري و شهيد همت يادم آمد كه لمحه اي از اين احساسي را كه داشتم آنها هم در من زنده كرده بودند. چيزي زلال كه ساده است اما زيبا است، كه سهل است اما ممتنع است. براي ما دهه شصتي ها كه بسياري از شهداي جنگ را مستقيم درك نكرديم و با وصايا و شرح زندگيشان آشناييم احمدي نژاد با تمام باورهايش انگار آخرين بازمانده اي است كه از كاروان رفتگان به جا مانده است. به جرات مي توان ادعا كرد كه در سخنراني آن شب ايشان، كلامي از دهانش بيرون نيامد كه خلاف آموزه هاي اصيل شيعه باشد اما چه شد كه از صبح روز بعد روحانيون سياسي و مدرسين حوزه ها به ايشان تاختند ؟ خدا مي داند. آيا واقعا علما اين حرفهايي را كه بالاي منبر مي زنند خود باور ندارند و بيشتر براي مصرف عوام مي پسندند؟! آيا اصلا احمدي نژاد در اين صحبتها مدعي ارتباط با امام زمان شد؟! اگر علماي حوزه ها تبعيت از قوانين علمي و سكولار بين المللي را براي اداره كشور مي پسندند پس چرا اصرار بر حكومت ديني دارند و اگر اصرار بر حكومت ديني دارند چرا حالا كه كسي پيدا شده كه صادقانه و خالصانه سياست را بر پايه هاي ديانت ناب گذاشته است اينقدر آشفته شده اند؟ آيا بوي فريب و تزوير و تنافر عمل و گفتار از اين دوگانگي به مشام نمي رسد؟ - در آنطرف جبهه ، اصلاح طلبان بايستي بدانند كه با كسي طرفند كه به آنچه مي گويد و به آنچه مي كند سخت ايمان دارد. آقاي خاتمي بايد بداند كه اگر ديروز حتي از اندكي ايستادگي بر سر لوايح رياست جمهوري ، و يا اندكي همدردي نسبت به قربانيان حادثه كوي دانشگاه دريغ كرد امروز با مردي طرف است كه براي آنچه كه بدان اعتقاد دارد تا پاي جان ايستاده است. مسلم است كه راه سعادت كشور ما پيگيري اصلاحات است اما چيزي كه بايستي اصلاح طلبان و ما طرفداران آنها از رقيب امروز بياموزيم زيستن اعتقاد يا گفتن و عمل كردن به آن چيزي است كه بدان اعتقاد داريم . در آن نيمه پنهان خود ، در آن زيرزمين تاريك نمزده ، آنجا كه دور از چشم همگان گاهي در خلوت خود فرو مي روم تابلويي از اين آخرين بازمانده را در كنار تابلوهاي ديگر خواهم گذاشت تا هرگز از ياد نبرم كه گاهي تنها چه زيباست
Saturday, May 10, 2008
آخرين بازمانده
قلم به دست احساس كه مي افتد بر ناصيه علمدار امروز آهنگرزاده اي ساده و فقير را مي بيند كه عمري را با اعتقاداتش زيسته است و همين ايمان واقعي به اعتقادات مذهبي ، او را امروز به جايي رسانده است كه خود را در جايگاهي مي بيند كه تاثيراتي بر روند معادلات جهاني دارد. يادداشتي كه امروز مي خواهم بنويسم شايد بيشتر احساسي باشد تا منطقي گرچه احساسي بودن چيزي هميشه به معناي نادرست بودن آن نخواهد بود. چند روز پيش همه سخنراني آقاي احمدي نژاد را در جمع طلاب مشهد ديديم و شنيديم و موج انتقادات پس از آن را هم شاهد بوديم. گرچه روزي كه خبر انتخاب آقاي احمدي نژاد را به سمت رياست جمهوري شنيدم مانند خيليهاي ديگر بسيار غمگين و متاسف شدم اما پس از آن هميشه چيزي در درون او مي ديدم كه برايم قابل احترام بود و احساس منفي مرا به او تا حد زيادي تحت تاثير قرار مي داد. بديهي است كه اگر هزار بار ديگر انتخابات برگزار شود در آن شركت خواهم كرد و به ايشان راي نخواهم داد اما احساس ديگري كه نسبت به او در من و شايد برخي ديگر بيدار شده است جنبه اي كاملا شخصي دارد و فارغ از تمام انتقادات تخصصي و مديريتي است كه اهل فن به سياستهاي ايشان وارد مي كنند. سخنراني بي پرده ايشان در جمع طلاب قم كه در آن به صراحت از اعتقادات قلبي خود سخن به ميان آورد معماي احساس دوگانه ام را نسبت به او پاسخ گفت. اگر بخواهم جواب اين معما را در يك جمله بگويم خواهم گفت :" او راهي را مي رود كه به آن اعتقاد دارد". در زندگي انسانها هيچ چيز لذتبخش تر و زيباتر از آن نيست كه انسان اعتقاد خود را زندگي كند. معمولا افراد تحت القايات محيط، بنا به مصلحت يا از روي ترس هميشه اعتقادات خود را تنها در گوشه ذهن خود نگاه مي دارند و راهي را مي روند كه به مصلحت يا مورد تاييد عرف و اكثريت است. در اينجا منظورم از اعتقادات الزاما اعتقادات ديني نيست كما اينكه ملحداني مانند راسل را هم مي بينيم كه اعتقاد خود را گفتند و زندگي كردند. خصوصيت مشتركي ميان تمام انسانهايي كه زندگي گله اي و تقليدوار را رها مي كنند و بر اعتقاد خود پاي مي فشارند وجود دارد و آن اين است كه اين انسانها دنيا را در برهه اي از تاريخ تحت تاثير خود قرار مي دهند و در نهايت تابلويي زيبا يا زشت اما جاويدان از چگونه زيستن خود را براي آيندگان به يادگار مي گذارند. اين اعتقادات مشخصه اي ديگر نيز دارند و آن اين است كه معمولا فردي كه داراي آن است در صورت زندگي بر مبناي آن اعتقادات با طرد ديگران ، تنهايي و خطر ها و مضرات ديگري روبرو مي شود و همين است كه چنين انساني را تحسين برانگيز مي كند. نمونه كلاسيك و مذهبي اينگونه افراد در تاريخ اعراب امام حسين است كه گرچه مي دانست بسوي مرگ و انهدام مي رود ليكن آنچه را كه به آن اعتقاد داشت بر گزيد. در تاريخ ما نيز نمونه هاي بسياري چون بابك خرمدين را مي بينيم. در سخنراني آقاي احمدي نژاد در جمع طلاب مشهد آنجا كه به مديريت پنهان حضرت وليعصر اشاره مي كرد ، در پايان صحبتهايش جمله اي گفت كه عصاره تمام سخنراني، عصاره تمام باورها و اوج تاثر من از آن سخنراني بود و آن هنگامي بود كه با مزاح گفت :" من به يكي از روحانيون مي گفتم مي داني اشكال من چيست؟! اشكال من اين است كه اين صحبتهايي را كه آقايان (روحانيون) بالاي منبر مي گويند باور كرده ام" اين را كه شنيدم با تمام پيش زمينه اي كه از او در اين مدت داشتم وصيت نامه شهيد باكري و شهيد همت يادم آمد كه لمحه اي از اين احساسي را كه داشتم آنها هم در من زنده كرده بودند. چيزي زلال كه ساده است اما زيبا است، كه سهل است اما ممتنع است. براي ما دهه شصتي ها كه بسياري از شهداي جنگ را مستقيم درك نكرديم و با وصايا و شرح زندگيشان آشناييم احمدي نژاد با تمام باورهايش انگار آخرين بازمانده اي است كه از كاروان رفتگان به جا مانده است. به جرات مي توان ادعا كرد كه در سخنراني آن شب ايشان، كلامي از دهانش بيرون نيامد كه خلاف آموزه هاي اصيل شيعه باشد اما چه شد كه از صبح روز بعد روحانيون سياسي و مدرسين حوزه ها به ايشان تاختند ؟ خدا مي داند. آيا واقعا علما اين حرفهايي را كه بالاي منبر مي زنند خود باور ندارند و بيشتر براي مصرف عوام مي پسندند؟! آيا اصلا احمدي نژاد در اين صحبتها مدعي ارتباط با امام زمان شد؟! اگر علماي حوزه ها تبعيت از قوانين علمي و سكولار بين المللي را براي اداره كشور مي پسندند پس چرا اصرار بر حكومت ديني دارند و اگر اصرار بر حكومت ديني دارند چرا حالا كه كسي پيدا شده كه صادقانه و خالصانه سياست را بر پايه هاي ديانت ناب گذاشته است اينقدر آشفته شده اند؟ آيا بوي فريب و تزوير و تنافر عمل و گفتار از اين دوگانگي به مشام نمي رسد؟ - در آنطرف جبهه ، اصلاح طلبان بايستي بدانند كه با كسي طرفند كه به آنچه مي گويد و به آنچه مي كند سخت ايمان دارد. آقاي خاتمي بايد بداند كه اگر ديروز حتي از اندكي ايستادگي بر سر لوايح رياست جمهوري ، و يا اندكي همدردي نسبت به قربانيان حادثه كوي دانشگاه دريغ كرد امروز با مردي طرف است كه براي آنچه كه بدان اعتقاد دارد تا پاي جان ايستاده است. مسلم است كه راه سعادت كشور ما پيگيري اصلاحات است اما چيزي كه بايستي اصلاح طلبان و ما طرفداران آنها از رقيب امروز بياموزيم زيستن اعتقاد يا گفتن و عمل كردن به آن چيزي است كه بدان اعتقاد داريم . در آن نيمه پنهان خود ، در آن زيرزمين تاريك نمزده ، آنجا كه دور از چشم همگان گاهي در خلوت خود فرو مي روم تابلويي از اين آخرين بازمانده را در كنار تابلوهاي ديگر خواهم گذاشت تا هرگز از ياد نبرم كه گاهي تنها چه زيباست
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment