Tuesday, July 31, 2007

پيامهاي واقعي انتخابات تركيه

اين يادداشت كه با نگاهي واقعگرايانه تر به پيروزي حزب عدالت و توسعه در تركيه نگاشته شده است را مي توانيد در سايت آقاي عبدي با كليك بر روي لينك داده شده مطالعه كنيد . چون اين سايت در ايران فيلتر نمي باشد ، الزامي براي آوردن كل يادداشت در اين صفحه نبود.براي ديدن متن يادداشت بر روي واژه " سايت آقاي عبدي " كه روشن شده است كليك نماييد..

Monday, July 30, 2007

زنده باد پاپي


حيوانات دنياي بسيار عجيبي دارند ، بخصوص سگها و تا حدودي گربه ها كه با انسانها زندگي مسالمت آميز ديرينه اي دارند . با پدرم در قطار به شهر محل اقامتمان بازمي گشتيم ، روي دو صندلي كنار هم نشته بوديم و در صندلي پشت يك آقاي مسن با سگش نشسته بود. در راه سگ يكبار سرش را از بين صندلي ما رد كرد ، پدرم به قصد نوازش دستي به سرش كشيد و لبخندي زد و سگ بناي بازي گذاشت ، پشت صندلي قايم مي شد و ناگهان سرش را از ميان دو صندلي رد مي كرد و هيجان زده به ما نگاه مي كرد ، درست مثل تاي-تاي بچه ها !!هنگام پياده شدن قبل از باز شدن درها سرپا ايستاده بوديم و سگ ابراز دوستي و نزديكي زيادي به پدرم مي كرد ، من هم به چشمان درشتش خيره شده بودم تا اينكه نگاهش اتفاقي به نگاه من كه يك نفربا او فاصله داشتم افتاد و آنچنان به نگاه خيره من خيره و عميق شد كه لحظه اي احساس كردم انسان است . تمام بازيگوشي و تحركش قطع شد و به طرز عجيبي به چشمانم خيره شد ، هيچ وقت اينچنين از يك حيوان كه معمولا نگاههايش سبك و لرزان و شاخه به شاخه مي پرد احساسي انسانگونه دريافت نكرده بودم .وقتي داشت ميرفت مدام سرش را بر مي گرداند و در حاليكه دمق به نظر مي رسيد نگاهي به من مي انداخت . از طرفي چندي پيش در اخبار مي خواندم كه ماده سگي به نام پاپي كه در چين زندگي مي كند ، چندي پيش چهار بچه گربه بي مادر را به لانه اش برده و براي آنها مادري مي كند .سگ مهربان چنان به بچه گربه ها عشق مي ورزيد كه انگار آنها فرزندان خودش هستند. پاپي حاضر نبود براي لحظه اي از فرزند خوانده هايش جدا شود. با اين حال ژائو – صاحب سگ – وقتي ديد پاپي بدجوري به بچه گربه ها عادت كرده از بيم تغيير خلق و خوي آنها، دست به كار شد. ژائو، بچه گربه ها را از سگش جدا كرد وهمين مساله باعث شد پاپي دچار افسردگي شديد شود و اعتصاب غذا كند. گزارش ايسكانيوز مي افزايد: مرد چيني سرانجام تسليم سگ شد و بچه گربه ها را به لانه حيوان خانگي برگرداند.پاپي حالا با اشتهاي زياد غذا مي خورد و ساعتها بچه گربه ها را عاشقانه ليس مي زند.
جديدا هم داستان گربه اي به نام اسكار به مجلات معتبر علمي دنيا راه يافته است . اسكار كه در يك آسايشگاه سالمندان زندگي مي كند قادر است مرگ سالمندان را پيش بيني كند ، اين گربه مدتي پيش از مرگ افراد نزد آنها مي رود و دور تخت آنها حلقه مي زند و زمان زيادي را با آنها سپري مي كند . اسكار تاكنون بيست و پنج مرگ را تشخيص داده و همه را متحير كرده است
تمام اين صغرا كبري چيدن ها براي اين شعر زيباي پروين به نام " سگ و گرگ " است ، گوش كنيد :

پيام داد سگ گله را شبي گرگي
كه صبحدم بره بفرست ميهمان دارم
مرا به خشم نياور كه گرگ بد خشم است
درون تيره و دندان خون فشان دارم
جواب داد ، مرا با تو آشنايي نيست
كه رهزني تو و من نام پاسبان دارم
من از براي خور و خواب تن نپروردم
هميشه جان به كف و سر بر آستان دارم
مرا گران بخريدند تا به كار آيم
نه آنكه كار چو شد سخت سر گران دارم
مرا قلاده به گردن بود پلاس به پشت
چه انتظار از اين بيش زآسمان دارم
عنان نفس ندادم چو غافلان از دست
كنون به دست توانا دو صد عنان دارم
گرفتم آنكه فرستادم آنچه مي خواهي
ز خود چگونه چنين ننگ را نهان دارم
هراس نيست مرا هيچ گه ز حمله گرگ
هراس كم دلي بره جبان دارم
هزار بار گريزاندمت به دره و كوه
هزارها سخن از عهد باستان دارم
شبان به جرات و تدبيرم آفرين ها خواند
من اين قلاده سيمين از آن زمان دارم
رفيق دزد نگردم به حيله و تلبيس
كه عمر هاست به كوي وفا مكان دارم
درستكارم و هرگز نمانده ام بيكار
شبان گرم نبرد پاس كاروان دارم
مرا نكشته به آغل درون نخواهي شد
دهان من نتوان دوخت تا دهان دارم
جفاي گرگ مرا تازگي نداشت هنوز
سه زخم كهنه به پهلو و پشت و ران دارم
دوسال پيش به دندان دم تو بر كندم
كنون ز گوش گذشتي چنين گمان دارم
دكان كيد برو جاي ديگري بگشاي
فروش نيست در آنجا كه من دكان دارم
.

Sunday, July 29, 2007

Monday, July 23, 2007

بانگ جرس



چند وقت پيش آيت االه فاضل لنكراني فوت كردند و اين روزها از مردم خواسته اند كه آيت الله مشكيني ، رييس مجلس خبرگان را دعا كنند . و كيست كه نداند جمهوري اسلامي براي كسي طلب دعا نكرده است كه جان سالم به در برده باشد . به همين دليل است كه وقتي نظام از مردم مي خواهد براي بزرگي دعا كنند يعني بايد منتظر فوت ايشان باشيم . نكته اصلي اينجا نيست جان كلام آنجاست كه با كمرنگ شدن حضور آيت الله مشكيني در مجلس خبرگان ، رقابت ها براي جانشيني ايشان آغاز شده است و هاشمي از چهره هاي مطرح است . بايد خوشحال بود كه تيغ زهرآلود تحريمي ها بر انتخابات خبرگان ناكام ماند و حالا مي توان به قدرت گرفتن يك فردي كه اصلاح طلبان واقعي را در تغييرات جدي در ساخت قدرت اميدوارتر مي كند اميد بست . نمونه اين تحريم هاي غير رسمي و نصفه كاره را فقط در كشورهاي عربي عقب مانده مي توان ديد ، در آنها كه انگار قرار است تا ابد در جا بزنند . اگر در انتخاباتي مي توان بين بد و بد تر يكي را انتخاب كرد تا بعدها از فرصت هاي احتمالي به نفع مطالبات مردمي استفاده شود ، تحريم جز لجاجتي بي حاصل معناي ديگري ندارد . نمونه عيني اين تحريمها را در انتخابات گذشته پارلماني عراق مي توان ديد ، كه انتخابات بسيار آزادي برگزار شد كه سني ها آنرا تحريم كردند و بعد فرياد بر آوردند كه ما مظلوم واقع شده ايم و نماينده اي در حكومت نداريم و حالا دست به سلاح برده اند و بي گناهان را انتحاري مي كشند ما هم روشنفكراني داريم كه ژستهاي قشنگي گرفتند و انتخابات اخير رياست جمهوري را تحريم كردند و حالا كه به خاك سياه نشسته ايم دوباره عكسهايشان را با همان ژستهاي دست به چانه و متفكرمي بينيم كه مي گويند به شدت براي آينده كشور نگرانند و مدام خرد مي فروشند و هشدارهاي آنچناني مي دهند . هيچ كشوري در دنيا عاقبتش به خير نشده است مگر آنكه مردمان آن بطور پيوسته و صبورانه براي خواسته هاي خود فعالانه در صحنه بوده اند .فوت پيران نظام اين روزها بانگ جرسي است كه فرياد مي دارد تندروهاي پير نيز خيلي زود مي ميرند و اگر مردم براي جايگزيني آنها نيروهايي در ساخت قدرت نداشته باشند بازي را دوباره به اخلاف تند رو همينها باخته اند . .

Monday, July 16, 2007

تابلوي ايام

اگر هنوز باورمندان و ملحدان در جدل وجود خدا بر سر هم مي زنند ، اگر امروز گوجه فرنگي سرطانزا و فردا مانع سكته مغزي شناخته مي شود ، اگر هنوز داستان سفر انسان به ماه پر از ترديد و شبهه است ، اگر هنوز فلاسفه و دانشمندان در واقعيت داشتن جهاني كه بدين صورت مي بينيم ترديد دارند ، اما در اين ميان يك چيز حقيقت دارد و آن اينكه زمان مي گذرد . اينكه زمان مي گذرد اصلي سهل اما ممتنع است كه در بطن خود بشارت و هشداري نهفته دارد . نيمه تاريك آن بدين معناست كه زندگي هرگونه هم كه نگريسته شود يك تراژدي هولناك است . با تولد هر كودكي يك مرگ نيز زاده مي شود كه هر لحظه نزديك و نزديك تر مي شود بنابراين تولد هر كودك همانقدر كه شادي آفرين است غم انگيز نيز هست . اما در اين ميان اين انسان هنرمند است كه با تلفيق عناصري چون فراموشي و اميد از دل چنين تراژديي يك زندگي پر هياهو مي آفريند . و اما بشارت نهفته اصل گذر زمان اين است كه محصول بذري كه امروز مي كاريم درچشم به هم زدني آماده برداشت است . و اين يعني اينكه مسووليم و مي توانيم خلاقيت خود را بيازماييم .زندگي را مي توان تابلويي سفيد انگاشت كه هر طرحي در آن مي شود زد . مي توان قلمو را گرفت و با وسواسي آميخته به محافظه كاري با رنگ هاي روشن و ملايم مشغول نقاشي شد و يا اينكه مي توان خطر كرد و با آهنگ درون ، با تند ترين رنگها و سريعترين حركات قلمو خلاقيت خود را در آفريدن تابلوي زندگي خويش آزمود . اگر ايمان بياوريم كه زمان مي گذرد و در نتيجه خيلي زود فردا با دستي پر از آنچه كه كاشته ايم سر مي رسد زندگي به يك بازي هيجان انگيز شبيه مي شود . ترس و تقدير دو بلاي خانمانسوزي است كه انسان را از آزمودن بخت خويش محروم مي كنند . شكسپير مي گويد ترسها به ما خيانت مي كنند و ما را از پيروزيهايي كه به احتمال زياد نصيبمان مي شوند محروم مي كنند . اگر ترس در وجود برخي واقعيتي عيني است اما تقدير اعتقادي ويرانگر است كه شبح وار اراده انسان را تخدير مي كند . از عمل و كردار تمام انسانهاي خوب و بد بزرگ ، از هيتلر و چرچيل و استالين تا گاندي و كورش و بودا اينچنين بر مي آيد كه تنها به اراده اعتقاد داشته اند هر چند اگر به زبان چيز ديگري گفته باشند . اگر ايمانمان به تقدير خدشه ناپذير است لااقل در ميان ورقهاي كتاب زندگي لحظاتي را مي توان ديد كه در آنها افسار توسن سرنوشت براي لحظاتي از دستان تقدير رها مي شود ، آنان كه به چنين لحظاتي آگاه و مترصدند عنان را مي گيرند و طي كودتايي زيبا حكومت اراده را اعلام مي كنند .ترس پاسدار سلطنت تقدير است ، در آن لحظاتي كه انتخابي پيش روست و توسن سرنوشت عنان گسيخته و عاصي است تنها ترس است كه ما را از قاپيدن عنان نهيب مي زند .
از رفتن مهستي بيست روز گذشت و از رفتن هايده سالها . اما مگر مي شود هنرمند بميرد . تا دنيا دنياست ما و آيندگان از شنيدن ترانه هايشان شاد و غمگين مي شويم . آنها در لحطات زندگي ما جاريند ، گرچه طبيعت ، آنها را از تنشان گرفت اما آنها در ترانه هايشان جاودان شده اند-نقشي كه آنها بر تابلوي زندگيشان زده اند زيباترين نقشهاست
. .