Monday, July 16, 2007

تابلوي ايام

اگر هنوز باورمندان و ملحدان در جدل وجود خدا بر سر هم مي زنند ، اگر امروز گوجه فرنگي سرطانزا و فردا مانع سكته مغزي شناخته مي شود ، اگر هنوز داستان سفر انسان به ماه پر از ترديد و شبهه است ، اگر هنوز فلاسفه و دانشمندان در واقعيت داشتن جهاني كه بدين صورت مي بينيم ترديد دارند ، اما در اين ميان يك چيز حقيقت دارد و آن اينكه زمان مي گذرد . اينكه زمان مي گذرد اصلي سهل اما ممتنع است كه در بطن خود بشارت و هشداري نهفته دارد . نيمه تاريك آن بدين معناست كه زندگي هرگونه هم كه نگريسته شود يك تراژدي هولناك است . با تولد هر كودكي يك مرگ نيز زاده مي شود كه هر لحظه نزديك و نزديك تر مي شود بنابراين تولد هر كودك همانقدر كه شادي آفرين است غم انگيز نيز هست . اما در اين ميان اين انسان هنرمند است كه با تلفيق عناصري چون فراموشي و اميد از دل چنين تراژديي يك زندگي پر هياهو مي آفريند . و اما بشارت نهفته اصل گذر زمان اين است كه محصول بذري كه امروز مي كاريم درچشم به هم زدني آماده برداشت است . و اين يعني اينكه مسووليم و مي توانيم خلاقيت خود را بيازماييم .زندگي را مي توان تابلويي سفيد انگاشت كه هر طرحي در آن مي شود زد . مي توان قلمو را گرفت و با وسواسي آميخته به محافظه كاري با رنگ هاي روشن و ملايم مشغول نقاشي شد و يا اينكه مي توان خطر كرد و با آهنگ درون ، با تند ترين رنگها و سريعترين حركات قلمو خلاقيت خود را در آفريدن تابلوي زندگي خويش آزمود . اگر ايمان بياوريم كه زمان مي گذرد و در نتيجه خيلي زود فردا با دستي پر از آنچه كه كاشته ايم سر مي رسد زندگي به يك بازي هيجان انگيز شبيه مي شود . ترس و تقدير دو بلاي خانمانسوزي است كه انسان را از آزمودن بخت خويش محروم مي كنند . شكسپير مي گويد ترسها به ما خيانت مي كنند و ما را از پيروزيهايي كه به احتمال زياد نصيبمان مي شوند محروم مي كنند . اگر ترس در وجود برخي واقعيتي عيني است اما تقدير اعتقادي ويرانگر است كه شبح وار اراده انسان را تخدير مي كند . از عمل و كردار تمام انسانهاي خوب و بد بزرگ ، از هيتلر و چرچيل و استالين تا گاندي و كورش و بودا اينچنين بر مي آيد كه تنها به اراده اعتقاد داشته اند هر چند اگر به زبان چيز ديگري گفته باشند . اگر ايمانمان به تقدير خدشه ناپذير است لااقل در ميان ورقهاي كتاب زندگي لحظاتي را مي توان ديد كه در آنها افسار توسن سرنوشت براي لحظاتي از دستان تقدير رها مي شود ، آنان كه به چنين لحظاتي آگاه و مترصدند عنان را مي گيرند و طي كودتايي زيبا حكومت اراده را اعلام مي كنند .ترس پاسدار سلطنت تقدير است ، در آن لحظاتي كه انتخابي پيش روست و توسن سرنوشت عنان گسيخته و عاصي است تنها ترس است كه ما را از قاپيدن عنان نهيب مي زند .
از رفتن مهستي بيست روز گذشت و از رفتن هايده سالها . اما مگر مي شود هنرمند بميرد . تا دنيا دنياست ما و آيندگان از شنيدن ترانه هايشان شاد و غمگين مي شويم . آنها در لحطات زندگي ما جاريند ، گرچه طبيعت ، آنها را از تنشان گرفت اما آنها در ترانه هايشان جاودان شده اند-نقشي كه آنها بر تابلوي زندگيشان زده اند زيباترين نقشهاست
. .

No comments: