Sunday, April 08, 2007

برگي از كودكي

داشتم در ميان برگه هاي زرد كتاب كهنه كودكي چيزهايي را به ياد مي آوردم كه بسيار دوست مي داشتم اما بنا به دلايلي چون خطر ، كميابي يا تنظيم توقعات از سوي پدر و مادرم بدست آوردن بسياري نيازمند زمان بود . چند قلم را البته با تظاهر به مريضي توانستم به دست بياورم اما با تهديد به دكتر و آمپول اين تمهيد نيز ديري نپاييد .تعدادي از آن اقلام را به ياد مي آورم و مي خندم : فندك ، تفنگ بادي براي كشتن گنجشك ، ذره بين براي سوزاندن مورچه ، مداد اتد ، بچه گنجشك ، تشيله (تيله سه پر) ، چراغ مطالعه ، ساز دهني ، تيركمان چوبي ، جوجه ، كنترل تلويزيون ، عينك طبي (كه به دليل تقلايم براي ضعيف كردن چشمانم بسيار زمان برد)اما بسياري ديگر را زماني بدست آوردم كه ديگر آن شوق كودكانه را به آنها نداشتم .بسياري از چيزها در زندگي اينگونه است ، چيزهايي را در دوره اي از زندگي بسيار مي خواهي اما زماني بدست مي آيند كه ديگر شوري بر نمي انگيزند .بچه گنجشك زماني به چنگم آمد كه ديگر قدم بلند شده بود و دستم به لانه گنجشك كنج حيات مي رسيد ، تفنگ بادي را زماني به دست آوردم كه ديگر شوق كشتن گنجشك در من مرده بود ، ذره بين را زماني بدست آوردم كه ديگر سوزاندن مورچه برايم لذتي نداشت و ويران كردن لانه زنبور در سر مي پروراندم ، تلويزيون كنترل دار را هم زماني خريديم كه ديگر كامپيوتر به بازار آمده بود. راستي كه هر خواسته اي تاريخ انقضايي دارد كه پس از آن ديگر بدست آوردنش چنان پيروزمندانه و شور آفرين نيست.

1 comment:

Anonymous said...

salam ali jaan.naaze ghalamet.behtarin natijei ke mishe gereft ine ke beshetabim az alan be fekr erzaye niaz haye ayande!!