Saturday, December 13, 2008

ايرانيان و سرطان پيشرونده اسراييل


اوباما هم آمد و برخلاف پندار برخي از ساده لوحان داخلي با انتصابات اخير خود نشان داد كه خط مشي سياست خارجي اين كشور چندان به تغييرات كابينه دولت وابسته نيست. بخصوص انتصاب هيلاري كلينتون كه با عرض پوزش از خوانندگان اين مقاله به بهترين تعبير مي توان از او به "ماده سگ هار صهيونيزم" ياد كرد نشان داد كه او و كابينه اش ممكن است حتي خطرناكتر از بوش براي ايران باشند. در اين ميان اما نكته ظريفي در مقايسه تقابل اروپا-تهران با تقابل آمريكا-تهران وجود دارد كه اغلب از ديد تحليلگران مكتوم مانده است. اين تفاوت آنجا آشكار مي شود كه به ياد بياوريم در مناقشه هسته اي ايران و آمريكا حتي تا يكسالي پس از به روي كار آمدن دولت نهم اروپاييها ترمز آمريكا در سازمان ملل براي صدور قطعنامه ها و تحريمهاي شديد عليه ايران بودند. معمولا انگلستان، فرانسه و آلمان در كنار روسيه و چين عدم تمايل خود را براي تحريم ايران و تمايل خود را براي مذاكره آشكارا اعلام و اعمال مي كردند. اما چه شد كه كشوري چون انگلستان در مدت كوتاهي پس از آن كاسه داغتر از آش شد و در فشار بر ايران از آمريكا نيز پيشي گرفت؟ كساني كه به دقت روند تكاملي مناقشه غرب با تهران را زير نظر داشته اند تصديق خواهند كرد كه اروپا زماني عليه ايران شعله ور شد و در كنار آمريكا قرار گرفت كه رييس جمهور ايران بر موضع "فروپاشي اسراييل" و "هولوكاست" انگشت نهاد. به بيان ديگر برنامه تحت كنترل هسته اي تهران براي اروپاييها به تنهايي چندان جديتي نداشت كه آنها را در مواضع خصمانه با آمريكا كاملا همسو كند بلكه پس از تهديد ايران به انهدام اسراييل آنها در كنار آمريكا قرار گرفتند. به عقيده نگارنده سطور اروپاييها و بخصوص انگلستان از آنجا مواضع خود را عليه تهران شدت بخشيدند كه خوف آن در دلشان رخنه كرد كه مبادا با فروپاشي اسراييل يهوديها دوباره به اروپا بازگردند و همان مشكلاتي را ايجاد كنند كه پيش از جنگ جهاني دوم ايجاد كرده بودند. يهوديها آنطور كه همه و بخصوص اروپاييها مي شناسند قومي تيزهوش، مزور و قدرت طلب هستند كه در هرجايي كه فزوني گرفته اند با در دست گرفتن اهرمهاي قدرت و ثروت تعادل را به نفع خود بهم زده اند. هر اروپايي مطلع-از-تاريخ هر چند ممكن است به زبان از جنايات هيتلر عليه يهود اعلام انزجار كند اما در دل مي داند كه اروپاي امروز عدم حضور اين قوم مشكل آفرين را مديون هيتلر است. در حقيقت در پايان جنگ جهاني دوم و پس از جنايات هيتلر اين انگلستان بود كه با تزوير خود دستاويزي مناسب يافت و براي كم كردن شر يهود از اروپا آنان را فوج فوج به اميد سكونت در سرزمين آرماني راهي سرزمينهاي فلسطيني كرد. شايد به همين دليل باشد كه امروز يهوديها و بخصوص اسراييليها بسيار از انگليسيها متنفرند چراكه هر چند خيلي دير اما بالاخره فهميدند كه چه كلاه گشادي سرشان رفته است. اگر امروز اهرمهاي بزرگ قدرت در اروپا مانند آمريكا در دست صهيونيزم نيست ابتدا به دليل همت هيتلر و سپس تدبير انگلستان است. لذا تمام نگراني اروپايي ها و بخصوص انگلستان قضيه فروپاشي اسراييل و بازگشت يهوديان به اروپا است كه مي تواند تعادل اروپا را بهم ريخته و چون آمريكا آنان را نيز برده و كارگزار صهيونيستها قرار دهد. بنابر اين گرچه اروپا و آمريكا هر دو نگران اسراييل در برابر ايران هستند اما نگراني يكي از سر همدردي و تعهد و نگراني ديگري از سر تخاصمي پنهان است. البته بايد گفت كه حتي در غياب مساله اسراييل نيز موضوع برنامه هسته اي ايران براي آمريكا كه همواره از پارادايم سلطه گري و توازن قدرت به منطقه مي نگرد موضوعيت پيدا مي كند كه در كنار اين مساله البته بايستي به مساله امنيت به خطر افتاده آمريكا نيز در برابر آنچه آنها "تروريسم" مي خوانند نيز اشاره كرد. اما جالب اينجاست كه تخاصم ايران و اسراييل هر چند پس از انقلاب ايران به اوج رسيد اما در دوران پيش از انقلاب اغاز شده بود. براي روشنتر شدن زواياي اين تخاصم مصاحبه هاي اخير شاه با مايكل والاس و اوريانا فالاچي بخوبي مشخص مي كند كه شاه اين اواخر بسيار نگران نفوذ اسراييل در منطقه و دخالتهاي آنها بود. بنابر اين جدا از بعد ايديولوژيك دشمني با اسراييل كه تماما مربوط به پس از انقلاب مي شود و تاثير گرفته از تخاصم تاريخي يهود و اسلام است يك بعد بزرگ دشمني با اسراييل به منافع ملي كشورمان باز مي گردد كه حتي پيش از انقلاب طليعه هاي آن از افق سر زده است. اسراييل در صورت يافتن ثبات در منطقه قدرت خود را گسترش داده و در غياب فيزيكي استعمار و امپرياليسم گذشته به عنوان مجراي نفوذ آمريكاييها بر توازن قدرت در منطقه تاثيري جدي خواهد گذاشت. حضور اسراييل در منطقه كه از زاويه ديدي ديگر مي توان آز آن به بذر كاشته شده آمريكاييها در منطقه براي روز ثمر ياد كرد بطور قطع به تسلط بيشتر آمريكا در منطقه و به ضرر منافع ملي كشوري چون ايران خواهد انجاميد. بنابراين فارغ از ديد ايديولوژيك و مذهبي و تنها از ديد منافع ملي نيز فروپاشيدن اين غده سرطاني بايستي آرزوي هر ايراني وطن پرست باشد. حتي از منافع ملي نيز كه بگذريم از زاويه ديد "احساسات انساني و وجداني" هيچ تحليل و توجيهي براي اين وجود ندارد كه قومي پس از تصاحب سرزميني ديگر دولتي جديد تشكيل دهد و آغاز به ساختن كشوري مستقل بر زمين غصب شده از ديگران بكند. به بيان ديگر فرياد امروز مردم ايران در انزجار از جنايات صهيونيزم و همدردي با ملتي كه شجاعانه در برابر باطل ايستاده است در كنار سكوت شرم آور اعراب نشانگر آن گوهر زرين تمدن ايراني است كه نژاد پستي چون اعراب را مايه اي از آن نيست. هر چند از سويي مواضع تند و بي ضرورت برخي دولتيان امروزايران منجر به اتحاد دشمن و تنگ شدن و كند شدن عرصه عمل براي تضعيف اسراييل شده و از سويي ديگر سياستهاي داخلي غلط حكومت ديني ايران به غريبه پرستي مردم تا حد زيادي دامن زده است اما هر ايراني آزاده بايستي فارغ از اختلافات درون- خانوادگي مقاومت در برابر سلطه و دخالت بيگانه و از جمله نابودي اسراييل را همواره جزوي از مطلوبات خويش مطمح نظر داشته باشد.

4 comments:

Anonymous said...

marg bar isreal(down to isreal) .marg bar monafeghino saddam..marg bar amrica... takbir

Anonymous said...

در مورد تخاصم تاریخی یهود و اسلام فکر کنم یک مقدار اشتباه کردی من توی کتب اسلامی یادم نمخی اد چیز زیادی از این تخاصم بوده باشه به جر یک مورد.شاید با پاک کردن این فرضیه ات تحلیلت منطقی تر باشه

Anonymous said...

saeid.

علی said...

سعيد جان ممنون از كامنتت. اين تخاصم به زمان پيامبر و جريانات سه قبيله يهود و مسلمانها كه تازه در مدينه حكومت تشكيل داده بودند مربوط ميشه. پيامبر با همه اونها وارد جنگ شد و حتي در يك روز هفتصد نفر از يهود بني قريضه به دستور پيامبر در بازار مدينه گردن زده شدند.