Saturday, March 22, 2008

صبر زيبا

در زندگي لحظاتي مي رسد كه فصل فصل امتحان است ، فصل نامهرباني روزگار ، فصل آزمون طبيعت بر پاره اي از تن خود ، بر انسان. سوزش گدازه هاي روزگار را كه بي رحمانه بر سينه ات فرود مي آيند حس ميكني. در چنين فصل سردي است كه محمد مي گويد : "واصطبر علي ما اصابك صبرا جميلا" به اين معنا كه : در برابر هر آنچه از سختيهاي روزگار كه بر تو مي رسد صبر كن ، صبري زيبا! اگر در آن لحظات آهسته بنشيني و داغي را كه روزگار لحظه به لحظه بر سينه ات مي گذارد تماشا كني و دم فرو نزني ، ممكن است لمحه اي از صبر زيباي محمد را در آيينه وجودت ببيني. محمد ، اگر او را تلاقي يك نابغه سياسي و يك شاعر تمام عيارو حساس بپنداري ، روح شاعرانه او را در لحظات نامهربان زندگي مي تواني از كلام پر نفوذش دريابي. آنجا كه خسته و ملول از جور روزگار، شبهنگام در آغوش عايشه مي خزد و ميگويد: "كلميني يا عايشه ! با من سخن بگو عايشه! و كلام شيرين عايشه زيبا را مرهمي بر زخمهاي خود مي يابد. او كه پدر و مادر خود را در كودكي از دست داد ، چوپان بود و بسيار حساس! تمام ناملايمات روزگار در بسياري از كسان ديگر باعث عقده ها و قساوتها مي بود اما براي او لحظه لحظه امتحانهاي روزگار سنگي بود بر نيشدر اراده اش كه اراده او را براي انقلابي بزرگ ، تيز و تيزتر مي كرد. تمام مشكلات كودكي و نوجواني در كنار برخي خصايل ذاتي از او اراده اي پولادين ساخت تا روزگار را تا روزي كه خورشيد مي تابد تحت تاثير انقلاب جهاني خود قرار دهد.

No comments: