Friday, March 07, 2008

لطفا بخوانيد


راستش را بخواهيد اصلا قصد نوشتن اين يادداشت را نداشتم اما حسي كه نمي دانم منشا آن از كجاست مرا به نوشتن آن واداشت. خواهشم اين است كه ناسزا نگوييد و رو نگردانيد و صبورانه با من باشيد. سالها پيش وقتي از دانشگاه به خانه بر مي گشتم ، توي اتوبوس زير آفتاب تند تيرماه كتابي از دكتر سروش را مي خواندم ، يك لحظه كتاب را بستم و سرم را بالا گرفتم تا مطالب خوانده را هضم كنم ، آقايي كه سرپا كنار صندلي من ايستاده بود دستي روي شانه هايم زد، سرم را بالا كردم ظاهرش متشخص و تيپ كارمندي بود. اشاره اي به كتاب كرد و گفت :" مي خواني كه چه بشود؟ چرا وقتت را هدر مي كني؟ ما كه زمان انقلاب صدها جلد از اين كتابها خوانديم عاقبتمان اين شد،سرت را درد مي آوري كه چي؟" او ايستگاه بعد پياده شد اما تا پايان مسير من نتوانستم خودم را قانع كنم كه چگونه ممكن است مردم يك مملكت بخوانند ، بفهمند و نسبت به سرنوشت خود حساس و فعال باشند اما در عين حال آن مملكت پسرفت داشته باشد. سالها بعد يعني در انتخابات رياست جمهوري اخير جمله آن آقا را ده ها نفر در پاسخ به من تكرار كردند. هنگامي كه از آنها مي خواستم راي بدهند و حاضر به مباحثه جدي بودم با بي حوصلگي مي گفتند :" كه چه بشود؟ اوضاع همين بوده و خواهد بود. وقتت را تلف نكن" بعد از انتخابات نهم رياست جمهوري بخصوص دو سال بعد آنها دو دسته شدند ، اكثريت هنوز بي تفاوتند و معدودي از آنان به اشتباه خود اعتراف كردند. دو سال و اندي از آن ماجرا مي گذرد ، هريك از ما به نوعي در حال پرداخت هزينه "بي تفاوتي " آن روزمان هستيم ، شايد خود من خيلي سنگين تر از شماها. اما هنوز به باورم نمي آيد كه ملتي نسبت به سرنوشت خود بي تفاوت شود و از دل اين بي تفاوتي چيز فرخنده اي بيرون بيايد. با رد صلاحيت هاي اخير آنقدر فضا سرد شده كه گفتن اين حرفها مانند سنگ روي يخ است. اما با مثالي از انتخابات اخير مجلس خبرگان مي خواهم دلايلم را روشنتر كنم. در انتخابات اخير خبرگان آقايان هاشمي رفسنجاني ، مصباح يزدي و جنتي رقباي يكديگر بودند ، بنا به دلايلي كه به حساب مشاركت نسبي مردم مي گذارم هاشمي و طيف روشنتر اكثريت كرسي ها را در اختيار گرفتند. حال فرض كنيد خداي ناكرده ، زبانم لال خداوند سايه مقام معظم رهبري را از سر ما كم كند ، در اين ميان اين مجلس خبرگان است كه بايستي راجع به چگونگي ادامه اداره كشور تصميم بگيرد و چه خوب كه هاشمي و ميانه رو ها آنجا هستند تا به نفع (بطور نسبي) مطالبات مردمي تصميم گيري كنند. بخوبي مي توانيد تصور كنيد كه اگر آقايان مصباح يا جنتي مسلط بر خبرگان بودند خروجي تصميم آنان براي اداره كشور به چه صورتي مي بود. بنا براين همواره فرصتهايي هستند كه اگر كسي از مردم آن بالا نباشد نمي شود از آن استفاده كرد. پس چه بهتر كه تا آنجا كه مي توان افكاري را كه به اكثريت نزديكترند به بدنه قدرت نفوذ داد. ضمنا مگر تجربه تحريم انتخابات مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم ثمري داشت كه در صدد تكرار دوباره آنيم. در هر صورت به يقين حكومت مشاركت گسترده مردمي را گزارش خواهد داد ، با اين تفاوت كه اگر شركت نكنيم علاوه بر گزارش مشاركت حداكثري كه الزاما ممكن است صحيح نباشد ، رقيب جايگاه خود را در قدرت بيش از پيش تثبيت خواهد نمود. شايد اگر امروز به صحنه نياييم فردا خيلي دير باشد. مگر عمر من و شما چقدر است كه همه آن را در جنگ و تنش و اضطراب بسر ببريم. پريشب شعري مي خواندم از شهريار .شايد بيتي از آن شعر انگيزه نگارش اين سطور شد ، هرچند به نظر چندان مربوط نرسد:
عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا؟

No comments: