Friday, April 17, 2009

مرگ و مرگ انديشي


مرگ انديشي مقوله اي است كه اگر درست به آن پرداخته شود نه تنها موجب معنا دار شدن زندگي خواهد شد بلكه انسان را در پيمودن راههاي پر خطر زندگي نيز تا حدي جسور خواهد كرد. آخرين شب دوره آموزشي داخل آسايشگاه پادگان روي تخت پاييني دراز كشيده بودم و به دقت يادگاريهايي را كه بچه ها در دوره هاي قبل روي چوب تخت بالايي نوشته بودند مي خواندم. جمله اي ديدم كه بسيار ساده بود اما بيشتر از بقيه ذهنم را مشغول كرد. نوشته بود: "چون مي گذرد غمي نيست". اين جمله اگر خيلي دقيق به آن پرداخته شود بسيار عميق و عبرت آموز است. همه لحظات زندگي چه لحظه هاي سختي و چه لحظه هاي شادي، همه و همه به سرعت مي گذرند. اميدوارم همگي صد سال عمر كنيد اما از همين حالا كه اين يادداشت را مي خوانيد چشم به هم بزنيد در بستر احتضار در چند قدمي مرگ دراز كشيده ايد و واپسين لحظات را مي گذرانيد. اگر خيلي خوش شانس باشيد با يك حمله قلبي مي رويد و در غير اينصورت داخل بخش مراقبت هاي ويژه در بستر مرگ خفته ايد و از پشت شيشه اتاق به نوه هايتان چشم دوخته ايد كه به ملاقاتتان آمده اند و هيچ از غم اين لحظه نمي دانند. با شادي كودكانه برايتان دست تكان مي دهند و جاي دستهاي كوچك و بينيشان كه به شيشه اتاق مي چسبانند روي آن مي ماند. آنها در ابتداي راهند و شما در انتهاي آن، آنها ادامه شمايند و شما پايان يك تولد. آنها هم نمي دانند كه تا چشم به هم بزنند به انتها رسيده اند. تصور اين مطلب كه آن روز چه زود فرا مي رسد و چگونه همه چيز مي گذرد و همچنين تصور شفاف اينكه در آن آخرين روزها يا ساعتها دوست داريد در چه جايگاهي بوده و چه كارهايي كرده و چگونه ميراثي را براي آيندگان خود به ارث بگذاريد پاسخ پرسش چگونه زيستن را همين حالا در مقابلتان خواهد گذاشت. مرحوم شريعتي گفته است: "خداوندا به من چگونه زيستن را بياموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت". اين جمله هم ناظر به همان واقعيت است كه چگونه مردن تحت الشعاع چگونه زيستن است و اين چگونه زيستن است كه چگونه مردن را تعيين مي كند. نكته ديگري كه در مورد زود گذشتن زندگي و فرارسيدن مرگ به ذهنم رسيد اين بود كه كسيكه تمام زندگي خود را در رنج و عذاب و شكنجه بوده است و همچنين كسيكه تمام زندگي خود را در شادي و لذت و خوشبختي بوده آن دم كه چشم از جهان فرو بستند كاملا مساوي خواهند شد. يعني شادي و شكنجه هر دو زود مي گذرند و بلافاصله پس از مرگ جايگاه هر دو يكي خواهد بود. نه رنجها شايسته اندوه و يادآوريند و نه لذتها و پيرزيها لايق هيجان و مغرور شدن هستند. پيامبر هم در جايي گفته است " لكي لاتاسو علي مافاتكم ولاتفرحوا بمااتاكم والله لايحب كل مختال فخور" بدان معنا كه "مبادا بر آنچه از دست مي دهيد تاسف بخوريد يا بر آنچه بدست مي آوريد شادي (بيش از حد) بورزيد كه خداوند هيچ مغرور متكبري را دوست ندارد." براستي همه چيز خيلي زود مي گذرد و حتي شادي و رنج مطلق نيز در واپسين لحظات حيات آنجا كه انسان بر لبه پرتگاه عدم ايستاده برابر و يكسان و هيچ و پوچ خواهند شد. اين نگرش نه تنها انسان را بر رنجها و دردهاي زندگي صبور مي كند بلكه او را در پيروزيها و لذتها نيز خويشتندارمي كند. اين بصيرت به آنها كه معتقدند تنها لذت در دنيا اصالت دارد و آدمي اگر حتي يك لحظه را خوش نگذراند و لذت نبرد زندگي را هدر داده است مي آموزاند كه حتي اگر بر فرض محال آنها بتوانند سرتاسر زندگي را لذت ببرند در واپسين لحظه زندگي با آن كسي كه عمري را در زندان زير عذاب و شكنجه طي كرده است يكسان خواهند بود و خاطره اي يا چيز ديگري با خود به ديار عدم نخواهند برد. همچنين اين نگرش انسان را بر آن مي دارد كه رنجها را در راه هدفهاي صعب العبور خود با آغوش باز بپذيرد. آنهايي نيز كه بر طبل نيهيليزم و پوچگرايي مي كوبند مي فهمند كه زندگي يك نعمت نطلبيده است كه فقط يك بار در اختيارشان گذاشته شده است تا هر چه دوست دارند با آن بكنند. مي توانند تا پايان عمر كسل و خموده و افسرده به پوچي زندگي بينديشند يا مي توانند از كلبه سرد و محقر انزوا و نا اميدي بيرون بيايند و دنياي زيبا را بسان آزمايشگاهي ببينند كه هر آنچه مي خواهند مي توانند در آن انجام دهند.

زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست
هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد

No comments: