Thursday, August 30, 2007

پنجره



لذت عجيبي دارد وقتي كه كل زندگي آدم توي يك چمدان جا مي شود. تا يكهفته ديگر قراردادم با اين اتاق كوچك تمام مي شود و بايد نقل مكان كنم . يك بار يادم مي آيد پشت يك كاميون نوشته بود : "ما خانه بدوشان غم سيلاب نداريم". البته بايد ديد خانه بدوشي واقعي چه طعمي دارد تا اينكه خانه بدوشي مثل ما كه هميشه مي دانيم خانه اي هست كه از آنيم و هر آن اراده كنيم در آن آرام خواهيم گرفت ، خانه بدوش واقعي خانه اي ندارد . دل كندن از اتاق كوچك به مراتب سخت تر از خانه بزرگ است چون آدم خيلي زودتر به اتاق كوچك خو مي گيرد چراكه هر روز هر كنج و كنهي از آنرا مي بيند و مي شناسد تا اينكه پس از مدتي اتاق شخصيتي به خود مي گيرد.بعد از دو هفته به اتاق ديگري كه دو متر بزرگتر از اتاق فعلي است مي روم ، آن دو متر هم به خاطر تاقچه بزرگي است كه جلوي پنجره دارد ، مي شود صندليي در آن تاقچه گذاشت و تا دلت مي خواهد به درختها و پرنده ها و آدمها و ستاره ها و ماه خيره شد و از اين بابت بسيار خوشحالم . پنجره خيلي مهم است ، بسياري اوقات فضايي كه آدمها در اختيار دارند نه با مقياس فيزيكي چهار ديواري ، بلكه با وسعت ديد آنها به دنياي خارج تعريف مي شود. اگر اتاق كوچكي داشته باشي كه پنجره اي بسوي دريا داشته باشد تمام دريا حياطي براي جولان روح و چشمت مي شود..اگر پنجره اي نداشته باشي پس از مدتي پنجره اي بسوي دلت باز مي شود ، آنوقت اگر دلت دريا باشد باز هم حياط بزرگي داري و اگر هم دريا نباشد باز هم حياط خلوتي دنج داري براي نشستن و آرام گرفتن.خواستي خانه اي بخري پنجره را فراموش نكن.

No comments: