Monday, February 16, 2009

به ياد لاله و لادن


انسانها در بسياري از لحاظات زندگي در حال دست زدن به انتخابند. گاه اين انتخابها چنان كوچكند كه به چشم نمي آيند و گاه چنان بزرگ كه سرنوشتي را تغيير مي دهند. طبيعت زندگي انسانها عمدتا دو نوع است يكي دشتي كمابيش همسطح با پستي ها و بلنديهاي نه چندان بلند و نوع دوم كه زندگيشان بسان كوهستاني پر از قله هاي بلند است و دره هايي بس عميق و هول انگيز. اين دسته دوم كساني هستند كه شاديها و غمها را در نهايت شدتشان تجربه مي كنند. شاديهايشان چون قله هاي رفيع مستي آور است و غمهايشان چون دره هاي مهيب شكنجه گر و جانكاه. باقي مردم حال متوسطي را با اندكي تغييرات كم عمق در زندگي تجربه مي كنند و مي گذرند. اما آن گروه دوم همانگونه كه از طبيعت زندگيشان و قله ها و دره هاي عميقشان پيداست دست به انتخابهايي به همان اندازه عميق و بلند مي زنند كه به قامت تجربه هايشان بيايد. حال وقتي انتخابها خيلي بزرگ و مهم مي شوند در نهايت خود به انتخاب بين "مرگ و زندگي" يا "مرگ و آزادي" مي انجامند. داستان خواهران دوقلوي "لاله و لادن" حقيقتا از آن تراژديهاي تلخ ملي است كه هنوز براي نسل ما گزنده و سوزناك و از طرفي دليرانه و ستودني است. آن دو خواهر كه به دليل وضعيت خاص جسميشان كه از سر به هم متصل بودند بي شك همانگونه كه رنجهاي عميق و جانكاه مي كشيدند، لذات بلند و رفيعي نيز تجربه كردند. اينها جزو آن دسته دوم آدمها بودند كه در واپسين جهش جسورانه شان وقتي كه خود را در بن بست زندگي گرفتار ديدند به زندگي محدود و كج دار و مريز تن در ندادند و به انتخاب بين "مرگ يا آزادي" دست زدند. در بين يادداشتهاي شخصيم كه مي گشتم به يادداشتي برخوردم كه به مناسبت وفات اين دو خواهر بلافاصله پس از فوتشان در نشريه اي دانشجويي نوشته بودم. اين يادداشت را تقديم مي كنم به روح آن دو خواهر يا اگر جهان ديگري در كار نيست به ياد زنده آن دو دلاور و همچنين تقديم مي كنم به تمام آنهايي كه كوهستان پرحادثه زندگيشان سر شار است از قله هاي بلند و دره هاي بس عميق.

******* متن يادداشت چنين است:

بالاخره پس از دو روز انتظار جسم لاله و لادن از هم گسست اما روح آن دو تاب اين جدايي را نياورد و به ملكوت اعلي پيوست و براي لحظاتي دل مردمي را در پندار آرزويي بر بادرفته شرحه شرحه كرد و بسوخت. عمل جداسازي با موفقيت انجام شد و براي دقايقي پس از عمل جراحي برق شادي و غرور در چشمان زبردستترين جراحان عالم درخشيد و ناخداي علم و ساخته هاي بشري بار ديگر خود را بر مسند خدايي ديد اما در اين هنگام خداوند بار ديگر به ميدان آمد و دست پدرانه اي بر سر دو خواهر دلاور كشيد و بار ديگر انسان مغرور و دنياي علم و دانش را به كرانمند بودنش واقف ساخت و به تمكين و خضوع در برابر خود فراخواند. پس از مرگ آن دو عزيز قلب ايران آنچنان شكست كه پژواك آن در تمام عالم طنين انداز شد. لاله و لادن گرچه معمولي نبودند اما فراتر از كالبد خود زيستند و به همه آناني كه دوستشان مي داشتند آموختند كه همت، طوفاني است كه قادر است فراتر از هر جسم و جسد و محدوديتي همه چيز را دگرگون و متحول كند و در كنار "مادر اراده" فرزندان شايسته توفيق و سرافرازي را بيافريند. بدينسان بود كه اين قهرمانان سالها معلم پنهاني روزهاي ناتوانيمان بودند كه با ديدن همتشان و شنيدن توفيقاتشان نظام باورهاي منفي و عاجزانه هر ايراني ويران مي شد و بر ويرانه هاي آن، عمارت اميد و تلاش براي زندگي بهتر ساخته مي شد.
گرچه ما در اين سرزمين پهناور و پرخاطره مرگهاي غم انگيز و پرسوز كم نداشته ايم و هر آن شقايق دلهايمان به سوز عزاي عزيزي داغدار شده است اما اين جدايي از نوعي ديگر بود چراكه ما سالها با لاله و لادن زيستيم، از شنيدن موفقيتهايشان شاد شديم، و بر رنجي كه مي بردند و نمي گفتند گريستيم و در نهايت روزي كه شجاعانه با شعار "مرگ يا آزادي" در اتاق عمل بر تخت سرنوشت خفتند همه نفسهايمان در سينه ها حبس شد، و وقتي سرنوشت بهاي آزاديشان را با مرگ پرداخت نفسهاي محبوس خون شدند و بر ديدگانمان نشستند.
آري! براي دو خواهر كه سالها در كنار هم زيستند و به حكم خواهري لحظه اي همديگر را تنها نگذاشتند آرزوي همديگر را در آغوش گرفتن و بوسيدن، آرزوي دو روسري به سليقه خود پوشيدن و براي حتي يكبار هم كه شده قهر كردن و هريك به كنجي رفتن آرزوهاي آنچنان بزرگي نبودند كه دست طبيعت از آنان دريغ كرده بود. گذشته از اينها،آيا واقعا كسي مي تواند عمق اندوه و سوز لحظه به لحظه آن آخرين شب وداعي را كه آنان با والدينشان سپري كردند به تصور در آورد؟!. آن آخرين شبي كه انان مي دانستند فرداي آن بر تختي خواهند خفت كه احتمال زنده بيرون آمدن از آن بسيار اندك است؟! آن شب آنها با پدر و مادرشان چه گفتند و چه شنيدند؟! اما براستي حكمت خداوند را كسي در نمي يابد و در نخواهد يافت و گويا آسمان بيش از ما دوستشان داشت كه آنان را همچون دو كبوتر آزاد، فارق البال از اسارت جسمي جفاكار از بام اين دنياي دني پرواز داد و رحل اقامتشان را بر بام آرامشي جاوداني گسترد. به هر حال لاله و لادن ديگر در كنار ما نيستند و به تاريخ عبرت آموز اين مرزو بوم پيوستند اما كسي چه مي داند شايد مرگ آن دو تولد ديگري در آنسوي مرزهاي ناشناخته بود.
حالا ديگر هر دو آزادند و به آرزوهايشان رسيده اند و بيگمان پيام هموطنانشان را مي شنوند كه:
خواهران خوب ما، لاله و لادن، آزاديتان مبارك، تولدتان مبارك.